يادداشتهای ايرانی - سه
يك. آقای آستين كليوُن (يا هر تلفظ درست ديگری) طراح، كارتونيست و نويسندهایست كه در آستين تكزاس خانه دارد. او متنهای ساده روزنامهها و كتابها را در برابرش میگذارد و در حال سياه كردن سطرها و فاصلهها با ماژيك، واژههايی را برمیگزيند و دستنخورده باقی میگذارد، و از توالی آنها متن تازهای میآفريند كه خودش نام شعر بر آنها گذاشته است.
دو. نشستهام و به كارهای بازيگوشانه آقای كليون نگاه میكنم و میكوشم به خودم توضيح بدهم كه چرا تجربه مفرح او در كار با يك «متن موجود» را، از «روايت»های آقای كيارستمی از آثار عالیجنابان سعدی و حافظ بيشتر دوست دارم. اما اين قياس، تاحدی از سر اتفاق و تاحدی ناگزير بوده است؛ چرا كه كارهای آستين كليون را در روزهايی كشف كردم كه پرونده هفتهنامه «شهروند امروز» درباره «روايتها»، تازه منتشر شده بود.
سه. نخستين نكته اين است كه طراح اهل تكزاس، اگرچه دست كم به خاطر همين كارها ديگر ناشناخته نيست، اما شهرت و آوازه فيلمساز نامدار ما را هم ندارد. اين نكته، خود او و نيز ما را در جايگاه خاصی قرار میدهد: او در هر اثری كه خلق میكند از هيچ اعتبار ازپيش حاصل شدهای نمیتواند وام بگيرد تا به ارزش هنری اثر تازه بيافزايد، يا اين اثر تازه را زير بالوپر آن اعتبار «گردنكلفت» قرار دهد. او چارهای ندارد جز اينكه اعتبار هر اثر را در درون آن بيافريند و ارزش تازه را با مرارت خلق كند. كار او دشوارتر است، اما اگر حاصلی دهد و توجهی برانگيزد، زير سايه چيز ديگری نخواهد بود و میتواند سر به آفتاب بسايد. سوی ديگر ماجرا، ما / بينندگان نشستهايم؛ ما كه نام آقای كليون را نشنيدهايم و هيچ كار ديگری هم از او نديدهايم. ما كه قرار نيست ذهن و خاطراتمان را بكاويم و همه پيشداوریها را از ذهنمان پاك كنيم (اگر بتوانيم!) و آنگاه به تماشای كارش بنشينيم. ما كه قرار نيست اگر كارش را دوست داشتيم نگران باشيم كه مرعوب او بودهايم؛ يا اگر دوست نداشتيم، سرزنش شويم كه اسير شائبهای اخلاقی بودهايم. در برابر آقای كليون، ما آزاديم. اما گمان نمیكنم كسی بتواند به ما اطمينان بدهد كه آقای كيارستمی جايی در ته ِ دلش نمیخواهد كه وقتی به «روايت»های او نگاه میكنيم، كمی هم در بند و مسحور اعتبار جهانیاش باشيم؛ و اين تمايل فرضی، اگرچه بيننده «آزادی»خواه را در بند نمیگذارد، اما دست ِكم او را از يك رودررويی بیواسطه و بیحاشيه با اثر محروم میكند.
چهار. اما ماجرای «اعتبار»، و وام گرفتن يا نگرفتن از آن، در همينجا پايان نمیيابد. چيزی كه كار آقای كليون را از جنبهای ديگر بیترديد ممتاز میكند، اين است كه «متن موجود»ی كه او انتخاب كرده هم، از پيش هيچ اعتباری ندارد. برخلاف اشعار آن عالیجنابان، كه اعتبار زبان فارسیاند، متنهای آقای كليون، مقالههای روزنامهها هستند كه حامل هيچ ارزش ادبی ويژهای نيستند. به عبارت ديگر، آقای كليون، نه از اعتبار خودش بهره میبرد، نه از اعتبار متنی كه برگزيده است. او از متنی شعر «میآفريند» كه هيچ نسبتی با شعر ندارد، و در لابهلای متنی شعر «میبيند» كه نويسندهاش هيچ تصوری از سرودن شعر نداشته است؛ و اگر بخواهيم از واژگان سينمايی استفاده كنيم، میتوانيم بگوييم كه او خود را در برابر اين چالش قرار داده است كه «بازی» خوبی از يك «نابازيگر» بگيرد. در مورد «روايت»های آقای كيارستمی اما، اعتبار رعبآور متنهای مرجع، اين تصور را ايجاد میكند كه او در نهايت و در خوشايندترين قضاوت، بازی خوبی از يك نابغه بازیگری گرفته است!
پنج. آقای «كيارستمی ِ هنرمند» را به اعتبار بسياری از فيلمهايش دوست دارم؛ اما پديده «كيارستمی ِ پرآوازه» - و همه «توليدات»ش - را با كمی فاصله، كمی احتياط و كمی نگرانی (نگرانی از دست تطاولگری كه آدمیزاد ممكن است خودش بر اعتبار خودش بگشايد؛ و دوستدارانش هم از هيچ كمكی به او در اين راه دريغ نورزند!) دنبال میكنم. نگرانی، احتياط و فاصلهای كه برای بيشتر دوست داشتن آثار آقای كليون ِ جوان مشكل نمیآفريند.
دو. نشستهام و به كارهای بازيگوشانه آقای كليون نگاه میكنم و میكوشم به خودم توضيح بدهم كه چرا تجربه مفرح او در كار با يك «متن موجود» را، از «روايت»های آقای كيارستمی از آثار عالیجنابان سعدی و حافظ بيشتر دوست دارم. اما اين قياس، تاحدی از سر اتفاق و تاحدی ناگزير بوده است؛ چرا كه كارهای آستين كليون را در روزهايی كشف كردم كه پرونده هفتهنامه «شهروند امروز» درباره «روايتها»، تازه منتشر شده بود.
سه. نخستين نكته اين است كه طراح اهل تكزاس، اگرچه دست كم به خاطر همين كارها ديگر ناشناخته نيست، اما شهرت و آوازه فيلمساز نامدار ما را هم ندارد. اين نكته، خود او و نيز ما را در جايگاه خاصی قرار میدهد: او در هر اثری كه خلق میكند از هيچ اعتبار ازپيش حاصل شدهای نمیتواند وام بگيرد تا به ارزش هنری اثر تازه بيافزايد، يا اين اثر تازه را زير بالوپر آن اعتبار «گردنكلفت» قرار دهد. او چارهای ندارد جز اينكه اعتبار هر اثر را در درون آن بيافريند و ارزش تازه را با مرارت خلق كند. كار او دشوارتر است، اما اگر حاصلی دهد و توجهی برانگيزد، زير سايه چيز ديگری نخواهد بود و میتواند سر به آفتاب بسايد. سوی ديگر ماجرا، ما / بينندگان نشستهايم؛ ما كه نام آقای كليون را نشنيدهايم و هيچ كار ديگری هم از او نديدهايم. ما كه قرار نيست ذهن و خاطراتمان را بكاويم و همه پيشداوریها را از ذهنمان پاك كنيم (اگر بتوانيم!) و آنگاه به تماشای كارش بنشينيم. ما كه قرار نيست اگر كارش را دوست داشتيم نگران باشيم كه مرعوب او بودهايم؛ يا اگر دوست نداشتيم، سرزنش شويم كه اسير شائبهای اخلاقی بودهايم. در برابر آقای كليون، ما آزاديم. اما گمان نمیكنم كسی بتواند به ما اطمينان بدهد كه آقای كيارستمی جايی در ته ِ دلش نمیخواهد كه وقتی به «روايت»های او نگاه میكنيم، كمی هم در بند و مسحور اعتبار جهانیاش باشيم؛ و اين تمايل فرضی، اگرچه بيننده «آزادی»خواه را در بند نمیگذارد، اما دست ِكم او را از يك رودررويی بیواسطه و بیحاشيه با اثر محروم میكند.
چهار. اما ماجرای «اعتبار»، و وام گرفتن يا نگرفتن از آن، در همينجا پايان نمیيابد. چيزی كه كار آقای كليون را از جنبهای ديگر بیترديد ممتاز میكند، اين است كه «متن موجود»ی كه او انتخاب كرده هم، از پيش هيچ اعتباری ندارد. برخلاف اشعار آن عالیجنابان، كه اعتبار زبان فارسیاند، متنهای آقای كليون، مقالههای روزنامهها هستند كه حامل هيچ ارزش ادبی ويژهای نيستند. به عبارت ديگر، آقای كليون، نه از اعتبار خودش بهره میبرد، نه از اعتبار متنی كه برگزيده است. او از متنی شعر «میآفريند» كه هيچ نسبتی با شعر ندارد، و در لابهلای متنی شعر «میبيند» كه نويسندهاش هيچ تصوری از سرودن شعر نداشته است؛ و اگر بخواهيم از واژگان سينمايی استفاده كنيم، میتوانيم بگوييم كه او خود را در برابر اين چالش قرار داده است كه «بازی» خوبی از يك «نابازيگر» بگيرد. در مورد «روايت»های آقای كيارستمی اما، اعتبار رعبآور متنهای مرجع، اين تصور را ايجاد میكند كه او در نهايت و در خوشايندترين قضاوت، بازی خوبی از يك نابغه بازیگری گرفته است!
پنج. آقای «كيارستمی ِ هنرمند» را به اعتبار بسياری از فيلمهايش دوست دارم؛ اما پديده «كيارستمی ِ پرآوازه» - و همه «توليدات»ش - را با كمی فاصله، كمی احتياط و كمی نگرانی (نگرانی از دست تطاولگری كه آدمیزاد ممكن است خودش بر اعتبار خودش بگشايد؛ و دوستدارانش هم از هيچ كمكی به او در اين راه دريغ نورزند!) دنبال میكنم. نگرانی، احتياط و فاصلهای كه برای بيشتر دوست داشتن آثار آقای كليون ِ جوان مشكل نمیآفريند.
7 comments:
سلام من به شخصه با اين دو كتاب خيلي مشكل داشتم. ولي وقتي نقد بهاء الدين خرمشاهي روي كتاب حافظ به روايت كيارستمي ديدم احساس كردم كه شايد دارم اشتباه مي كنم و بهتره حداقل يك بار اين كتابو بخونم.
یادداشت جذابی است و می دانید مشکل با کتاب کیارستمی برای من یکی این نیست که او صاحب شهرت و اعتبار در سطح بین المللی است بلکه بیش تر این که یک طور بی اعتنایی ناشی از کمال و پختگی است که اصولا همان ژستی است که خودش هم دوست دارد بگیرد و آدمی زاد ترغیب می شود که همین رفتار را با آثار او بکند. هرگز شیفته و مجذوب نه، و همیشه قدری شکاک و موضع تبختر - اگر این موضعی باشد - گرفته
نکته این است که کار کیارستمی برای او و تنها او اهیمت شخصی دارد اوست که می خواسته تکلیف اش را یک سره کند با حافظ و سعدی زیرپوستی شده.
ولی دوست داشته ژست او را ببینیم و اهمیت خود ژست را - و نه محتوا را ، یعنی راست اش کدام محتوا - درک کنیم
با سلام
اصلا به بخش آقای کیارستمی کاری ندارم، چون در حیطه کاری و فکری من نیست. اما خواستم بگویم این ایده ای که آقای آستين كليوُن دادند، اصلا جدید نیست
بله، ده ها سال قبل، در خلال جنگ جهانی دوم، گروهی کاری مشابه این کار را انجام میدادند.
نام کارهای آن گروه "داد" بود.
و به پیروان آن گروه کذا "دادائیسم" میگویند.
البته آن بنده خدا ها برای کارشان دلیل روشنی داشتند، فریادی علیه دنیای تیره اطرافشان
برای اطلاع بیشتر بروید و گوگل نمایید
با تشکر
محمد صادق.ت
تهران
من خيلي خوشحالم بابت متني كه نوشتين...
ولي فكر ميكنم آدمها حتا اگه خيلي مشهور شده باشن... هنوز ميتونن كارهايي و بكنن كه هميشه دوستداشتن ، حتا اگه حرفهاي نباشه...
نميدونم شايدم چون آدمها حرفهاي و مشهور ميشن و چشم بقيه به دستشونه.. نميتونن دست از پا خطا كنن.
سلام. لینک شما را در وبلاگم گذاشتم با اجازه.هر چند موضوع وبلاگهایمان یکی نیست ولی هر دو در مورد هنره
اول از همه بگویم که کتابهای آقای کیارستمی را ندیده ام، ولی از آنجا که این پست و پست شاملو تقریبا مفهوم واحدی را دنبال می کنند، خواستم بگویم چرا باید توقع داشت نظر شخصی شاملوی شاعر در مورد شاهنامه و حافظ روی برداشت ما از هنر شعرش و فکر آزاداندیشش تاثیر بگذارد ویا برعکس بخاطر اینکه این سخنان از دهان شاملوی بزرگ بیرون آمده بدون تعمق آن را پذیرفت. در مورد کیا رستمی هم همینطور . اگر یاد می گرفتیم که هر نظری ( تاکید می کنم : هر نظری ) را اندیشیده قبول یا رد کنیم ، دچار این شک نمی شدیم که آیا این بزرگان دارند از نام بزرگشان استفاده ، نه سوء استفاده میکنند تا نظرشان را به ما بقبولانند یا نه ؟ (که خوب حتما همین طور است که یکی از استفاده های هنر برای هنر مند( متأسقانه) القای نظر و ایده اولوژی خود به مخاطب است.) به هر حال من با نظر شما آقای اولد فشن هم عقیده هستم و بحثی در کار نیست
:)
ایده خیلی جالبیه اما اوریجینال آقای کلیون نیست. اولین کسی که دیدم این کار رو می کرد( با نامه های سرباز ها) یه شخصیت فیکشنال تو یه رمان جنگ جهانی دوم بود
یوسارین
تبصره بیست و دو
جوزف هلر
Post a Comment