آن روز
نمیدانم چرا فكر میكنم در ميان آنهمه فيلمی كه نديدهام، جايی هست كه پيرمردی نشسته و دارد برای نوهاش از شكست در نبردی حرف میزند و يكی يكی نام میبرد از جمع بزرگ دوستانش كه در پی آن عقب نشستن از دست داده بود. جايی هست كه پيرمردی نشسته و دارد تلاش میكند بگريزد از بازگفتن اينكه چهگونه آنروز كاری كرده بود كه در بهداری گروهان بستری شود تا نرود در آن نبرد شركت كند، كه نه پيروزی، بلكه شايد، شايد، شايد شكستی كوچكتر را رقم بزند، تا از ميان آنهمه دوستانش، دستكم دوسه تاشان حالا در كنارش باشند تا تلخی آن شكست را باهاشان قسمت كند؛ تا در چشمان درخشان نوهاش اين شعور معذب را نخواند كه «پدربزرگ دارد درد میكشد تا چيزی دردناك را پنهان كند».
6 comments:
زیباترین توصیفی که در مورد انتخابات خواندم. خدا سلامت بدارتان اولد فشن عزیز
مي دوني هر آدمي تو زندگيش هر كاري رو ممكنه انجام بده، اما وقتي پير ميشه و اون كارها خاطره ميشن، هميشه شنيدنش واسمون جالبه، خواه بد باشه يا خوب.
i wish
i could
die
با سلام
من یه گوسفند دارم که خیلی دوستش دارم
میخواستم ببینم شما میتونین یه تبلیغ جور کنین واسشو بفرستمش مجلس ؟؟
به قول ِ خانم ِ لنگرودی ِ عزیز ، ما دماغمون رو می گیریم و همچنان که میگیم پیف پیف ، رایمونم میدیم (چشمک)
یاد شمارهی سیصد افتادم و اون قلم توانا که وادارم کرد یک ستون رو چندباره و چندباره بخونم و غرق قدرت نثر قلمی بشم که فقط طرحهاش رو چندباره و چندباره دیده بودم.
Post a Comment