Wednesday, February 6, 2008

مثلاً جشنواره آقای اولدفشن: سينما و كتاب - چهار

واگنر را دوست دارم و موسيقی او را خوب می‌شناسم. در بسياری از فيلم‌هايم - از اولين آن‌ها يعنی «سگ آندلسی» تا آخرين‌شان يعنی «موضوع مبهم هوس» - موسيقی او را به كار برده‌ام.
اين آخر عمری يكی از غم‌وغصه‌های بزرگ من اين است كه ديگر قادر به شنيدن موسيقی نيستم. شايد بيش از بيست سال است كه گوشم از تشخيص نت‌های موسيقی عاجز است. درست مثل متنی كه كه حروف و كلمات آن درهم‌ريخته و ناخوانا باشد. اگر طی معجزه‌ای شنوايی‌ام را بازمی‌يافتم، از عذاب پيری نجات پيدا می‌كردم. موسيقی می‌توانست مثل مخدر ملايمی مرا با رافت به دست مرگ بسپارد. اما حالا هيچ تسكينی برايم باقی نمانده جز آن‌كه به زيارت لورد بروم.

1 comment:

Ghazaal said...

تو همین کتابه که بونوئل از اختلال مشاعر ِ مادرش حرف می زنه ؟

 
Free counter and web stats