مثلاً جشنواره آقای اولدفشن: سينما و كتاب - شش
ويتوريو دسيكا فيلم [«ويريديانا»] را در مكزيكو تماشا كرد و با بيزاری و ناراحتی از سينما بيرون آمد. بعد از پايان فيلم با همسرم ژان تاكسی گرفته و به كافهای رفته بود تا چيزی بنوشد و در راه از ژان پرسيده بود كه آيا من مردی بیرحم نيستم و در خانه گاهی او را كتك نمیزنم؟ ژان جواب داده بود:
- هروقت يك عنكبوت میبيند، مرا صدا میزند تا آن جانور را بكشم.
يكبار يكی از سينماهای پاريس در نزديكی هتل محل اقامتم يكی از فيلمهايم را نشان داد و برای تبليغ، روی پوستر فيلم به من لقب «بیرحمترين كارگردان جهان» داده بود. اين عنوان احمقانه مرا خيلی متاثر كرد.
- هروقت يك عنكبوت میبيند، مرا صدا میزند تا آن جانور را بكشم.
يكبار يكی از سينماهای پاريس در نزديكی هتل محل اقامتم يكی از فيلمهايم را نشان داد و برای تبليغ، روی پوستر فيلم به من لقب «بیرحمترين كارگردان جهان» داده بود. اين عنوان احمقانه مرا خيلی متاثر كرد.
No comments:
Post a Comment