يك توضيح، يك درخواست
اين توضيح و درخواست، به خاطر حاشيههای يكی از يادداشتهای اخيرم در زمينه تبليغات، كه به جای انتشار تصوير يكی از آگهیها، فقط محتوای آن را شرح دادهام، ضروری به نظر میرسد.
گمان میكنم آشكار باشد كه هر وبلاگ، سايت و فضای مجازی ديگر، بر اساس مجموعهای از انتخابها و سليقههای مدير آن شكل میگيرد. اين نكته بديهی، طبيعیست كه در اين وبلاگ هم وجود دارد و رعايت میشود: «انتخابها و سليقهها»يی كه درباره انتشار يا عدم انتشار هر واژه يا تصوير، تصميم میگيرد. اين «رعايت»ها، در دوره چهارده ماهه عمر اين وبلاگ، آرامآرام شكل گرفته، جرح و تعديل شده و حالا ديگر كموبيش ثبات يافته است. گمان من اين است كه خوانندگان ثابت اين وبلاگ با اين «رعايت»ها كاملا ً آشنايند و آن را به عنوان ويژگی اين وبلاگ پذيرفتهاند؛ و بیترديد خوانندگانی هم بودهاند كه به خاطر همين ويژگیها، اين فضا را دوست نداشتهاند و ديگر هرگز به سوی آن نيامدهاند و نگاهی به آن نيانداختهاند. صحبت از يك سليقه و پذيرش دو طرفه است: كسی كه اين وبلاگ را با سليقه و رعايتهای خاص خود، هر روز تازه میكند و خوانندگانی كه میدانند در آن چه خواهند ديد و – بهويژه - چه نخواهند ديد، و با اين پذيرش، به آن نگاه میكنند. نكته غريب اينجاست كه وقتی طبق يك توافق آزادانه دو طرفه، قرار نيست تصوير بخصوصی در اين وبلاگ منتشر شود، چرا كسی بايد اصرار داشته باشد كه همان تصوير يا واژه را از طريق كامنت و لينك در اينجا منتشر كند؟ و اين درحالیست كه بنا كردن يك وبلاگ و اداره آن مطابق يك سليقه متفاوت، كار آسانیست و میتوان تصويری كه در اينجا انتشار نيافته است را در آنجا منتشر كرد. با توجه به اين نكات، درخواست من اين است كه اجازه داده شود گروه كوچكی كه گرد اين وبلاگ جمع شدهاند، دقايق كوچكی از زندگی روزانه خود را در فضايی با همين سليقهها و رعايتها سپری كنند، و برای چشيدن هر طعم و مزه ديگر، به وبلاگهای ديگر سر بزنند. بسيار سپاسگزارتان خواهم بود اگر به درخواست كوچك من توجه كنيد.
گمان میكنم آشكار باشد كه هر وبلاگ، سايت و فضای مجازی ديگر، بر اساس مجموعهای از انتخابها و سليقههای مدير آن شكل میگيرد. اين نكته بديهی، طبيعیست كه در اين وبلاگ هم وجود دارد و رعايت میشود: «انتخابها و سليقهها»يی كه درباره انتشار يا عدم انتشار هر واژه يا تصوير، تصميم میگيرد. اين «رعايت»ها، در دوره چهارده ماهه عمر اين وبلاگ، آرامآرام شكل گرفته، جرح و تعديل شده و حالا ديگر كموبيش ثبات يافته است. گمان من اين است كه خوانندگان ثابت اين وبلاگ با اين «رعايت»ها كاملا ً آشنايند و آن را به عنوان ويژگی اين وبلاگ پذيرفتهاند؛ و بیترديد خوانندگانی هم بودهاند كه به خاطر همين ويژگیها، اين فضا را دوست نداشتهاند و ديگر هرگز به سوی آن نيامدهاند و نگاهی به آن نيانداختهاند. صحبت از يك سليقه و پذيرش دو طرفه است: كسی كه اين وبلاگ را با سليقه و رعايتهای خاص خود، هر روز تازه میكند و خوانندگانی كه میدانند در آن چه خواهند ديد و – بهويژه - چه نخواهند ديد، و با اين پذيرش، به آن نگاه میكنند. نكته غريب اينجاست كه وقتی طبق يك توافق آزادانه دو طرفه، قرار نيست تصوير بخصوصی در اين وبلاگ منتشر شود، چرا كسی بايد اصرار داشته باشد كه همان تصوير يا واژه را از طريق كامنت و لينك در اينجا منتشر كند؟ و اين درحالیست كه بنا كردن يك وبلاگ و اداره آن مطابق يك سليقه متفاوت، كار آسانیست و میتوان تصويری كه در اينجا انتشار نيافته است را در آنجا منتشر كرد. با توجه به اين نكات، درخواست من اين است كه اجازه داده شود گروه كوچكی كه گرد اين وبلاگ جمع شدهاند، دقايق كوچكی از زندگی روزانه خود را در فضايی با همين سليقهها و رعايتها سپری كنند، و برای چشيدن هر طعم و مزه ديگر، به وبلاگهای ديگر سر بزنند. بسيار سپاسگزارتان خواهم بود اگر به درخواست كوچك من توجه كنيد.
6 comments:
آقای اولدفشن عزیز. بر طبق آمارهایی که موجود است این حقیر تقریبا پروپاقرصترین طرفدار وبلاگ شما هستم.
خوشحالم که در این مدتی که در اینجا هستم شاید به خاطر رعایتهایی که در این وبلاگ صورت می پذیرد مطمئن هستم که چه نخواهم دید. بنابراین هرچند دیدن تصویر سوم در وبلاگ آقای اولدفشن کمی برایم عجیب بود اما در زمان زیاد شدن این موضوع مرا کمی رنجیده خاطر می کند. برای همین از شما ممنونم که تصویر سوم را منتشر نکردید. از سویی اما دوست دارم به عنوان همان پروپاقرص ترین خواننده هم که شده «دلیل در آخر مطلب» قبول کنید که در نگاه اول گمان کردم که به خاطر یک اشتباه کوچک عکس سوم منتشر نشده است و خوشحال شدم که اشتباه توسط یک خواننده دیگر جبران شده است. طبیعی است با کمی خوشبینی می توان خواننده محترمی که این لینک را داده است را به همین دیده نگریست. من مطمئنم کسی قصد ندارد عکسی را که شما بر طبق همان رعایتها منتشر نکرده اید منتشر کند. خوانندگان آقای اولدفشن می دانند که ایشان خودسانسوری نمی کند
ممنون که به عرایضم توجه فرمودید. فتحی
http://didish.kamangir.net/report/01apr08/oldestfashion.blogspot.com.php
bande in commentam be in postetoon rabti nadarad vali bande jaye digari ra baraye inke az shoma bekhaham fekri be hale in http://designdiesel.blogspot.com/
namaEd peyda nakrdam :D ideye in vahshatnak jazab bood akhe :D
omidvaram ke az khanandegan khoobi BARKHORDAR gardid!
سلام
شما ادامه بده :D
توضیح نیاز نداشت که ! داشت ؟ نداشت ;)
منتظریم
مرد عزیزی که اولد فشن نامیده میشوی :)
من از خوانندگان وبلاگت هستم و حتی اگر فقط در مورد تبلیغات توضیح بدهی خواننده میمانم. با اینکه کارم و رشتهام مرتبط نیست اما علاقه دارم.
این از این!
نکته دیگر اینکه فکر میکنم کمی سنگدلانه با آن خواننده بیچاره برخورد کردی. شاید تصور میکرد که از دستتان در رفته که تصویر را نگذاشتید ( که من هم قبل از خواندن این مطلبتان اینطور فکر میکردم)
به هر حال باز گذاشتن و مدیریت نکردن کامنتها این حسن را دارد که هر کس آزادانه حرف بزند و این تبعات را نیز دارد.
منتظر ادامهی کارهای زیبای دیگر هستیم که باز هم توی google reader آن را به اشتراک بگذاریم!
سلام آقای اولد فشن عزیز
من همیشه با شما هستم ولی معمولا کم کامنت میذارم ...
ولی لازم دونستم در تائید این پست حتما ابراز نظر کنم و دست مریضاد بگم
شما دقیقا درست گفتید و حق با شماست ...
بازم مرسی از مطالب زیباتون ، ما همیشه با شما هستیم
راستی من با اجازه لینکتون رو تو سایتم گداشتم .....
یا حق
آقا جان ما اینجا را دوست داریم
هر جور که صلاح می دانید اداره اش کنید
این فضولی ها به ما نیامده
فقط می آییم اینجا که کمی لذت ببریم از قریحه ابنای بشر
Post a Comment