بيا زودتر چيزها را ببينيم - صد و بيست و نه
نويسنده اين يادداشت، پيش از اين دست ِ كم يكبار ديگر هم در همين صفحات نشان داده بود كه چكمههای پلاستيكی با طرحهای تازه و متفاوت، توجهاش را جلب میكند؛ شايد انتشار عكسی از دوران دبستان آقای اولدفشن در «شهر باران و نيلوفرهای آبی» و نگاهی به آنچه همكلاسیهای «رديف اول» به پا دارند، ريشههای هنوز «مرطوب» اين علاقه را بهتر آشكار كند. تاريخ عكس (كه گمان میكنم به شكل چارهناپذيری، شگفتی بسياری از خوانندگان اين وبلاگ را در پی خواهد داشت) يكی از سالهای ميانی دهه چهل است.
*
26 comments:
جدن باعث شگفتی بود.
wasn't very surprising since the way you are running your weblog. there are certainly experiences laid behind it deeper than what it expected from 60's generation:)maybe you are just one of those grown ups which can still see the elephant in the boa snake not just that ugly hat.
اين خلاقيت ها از آدمي به سن شما مال كه دهه 40 مدرس ه مي رفته نمي خوره
really surprising
کوشید ؟؟!
روو به تیران که خسم ، گیلان خواب دینمه
من تعجب نکردم!
شما کدومید؟؟؟
ريشه هاي هنوز مرطوب تعبير واقعا عالي بود ... شگفت زده شدم واقعا از تاريخ عكس
بچه هم بچه هاي قديم.
Dame shoma garm va omr-e shoma ziaad. Modathaayeh tolanist keh hamash beh websietun sar mizanam va hamisheh az didan-e in chizhaayeh jaalebi keh migzarid koli zoog zadeh misham. Thank you thank you thank you so very much for sharing this experience.
Risheh ham rishehaayeh martoob!
وای ؟ دهه ی چهل ؟ و شما واقعا توی عکس هستید ؟؟!
!!!! I always thought Mr. Old fashion must be someone in his 20's. but I must say as much as this weblog is run wisely, it is not old fashion at all.
دیدید گفتم ;)
آقا من اعتراف میکنم با اینکه در تشخیص عکسهای بچهگی یک متخصصام، در این مورد کم آوردم. البته به شدت به یکی از بچههای ردیف اول مشکوکم.
پ.ن: موقع خوندن کامنتا فکر میکردم که اگه مینوشتین آقای معلم هستین چی میشد :ي
شرط می بندم اونی که ردیف آخر ایستاده و فقط پیشونی و یک کم از چشماش پیداس شمایین!
با اين ذهن و قوه خلاقه بي نظير ، اين آقاي اولد فشن اين چند دهه را چه مي كردي! نكند آن طرف آبي !
یعنی باورم نمی شه من فکر می کردم دوران دبستان شما در دهه 50 یا 60 بوده :))
خیییییییییییلی نازن! اونی که لباس روشن تنشه رديف دوم شماييد؟؟
هوم! فک کنم منم از چکمه ژلاستیکی یه بار هیمنجاها نوشته بودم!
بیا زودتر آدمهارا ببینیم:
منم به یکی تو ردیف اول مشکوکم ولی راستش نه که ژیش زمینه ذهنی ندارم لو نمی دم کدوم!
ding
شما عکاس بودین :ي
برای حرفم دلیل دارم . به آدمی با روحیه شما نمی خوره که ردیف اول صف بایسته . حتی نزدیک آقای معلم هم! مگر اینکه به زور وایسونده باشنش ... درست گفتم؟
سلام
در این یک سالی که مشترک هر روزه شما هستم، همیشه این تصور را داشته ام که بیان متون و نحوه ارائه مطالب در این وبلاگ بسیار بسیار پخته تر است که از جوانی در دهه های 20 و یا حتی 30 برآید. اما با توجه به عنوان وبلاگ این گونه نتیجه می گرفتم که آقای الدفشن جوانی است بسیار باهوش و پخته که به دلیل کمتر بودن سن شناسنامه ای از سن فکری-عاطفیش نام الدفشن را برای خود برگزیده است.
اما حالا با این توضیحات متوجه شدم که عنوان وبلاگ هم یک تصویر آینه ای از اوست، چون آقای الدفشن یک مرد میانسال و پخته است با قلبی به غایت جوان و پر شر و شور؛ درست برعکس نامی که برای خود برگزیده است.
aval khastam mese hamishe faghat lezat bebaram va too delam tahsinetoon konam. vali in rasme sepas nist. manam be hamrahe hame kheili shegeft zade shodam va dar eine hal khoshhal.
mamnoon az radepahaye kamrangi ke gahi migozarid :-)
نه، یکی خوابیده روی صندلی دندانپزشکی و یک ام پی تری پلیر توی گوشش باشه که کمک می کنه صدای گوش خراش دندانپزشکی قابل تحمل باشه.
البته به این شرط که همه مثل من از صداهای دندانپزشکی خیلی دلخور باشن
فهمیدم. شما اون روز غائب بودین..
شما هموني هستيد كه عكسش دست پسره رديف اوله..! نيستيد؟
Post a Comment