قطار يك روز خواهد آمد - يك
«سينيورا! بين اتريش و ايتاليا، در بخشی از كوههای آلپ،
در قسمت بسيار پرارتفاعی از آن و با شيبی باورنكردنی،
جايی هست به نام سِمِرينگ. آدمها آنجا در آن بلندی
خطآهنی ساختند تا وين و ونيز را به هم ارتباط دهد.
آنها اين خط را پيش از آنكه قطاری در كار باشد
تا مسير را بپيمايد، بنا كردند. آنها دست به ساختنش زدند
زيرا باور داشتند كه قطار يكروز خواهد آمد.»
*
از ديالوگهای فيلم «زير آفتاب توسكان»، ساخته اُدری ولز
*
خب، انگار افزودن يك بخش تازه پس از بازگشت از تعطيلات
(و نه لزوما ًً سفر)، دارد بدل به يكی از سنتهای اين وبلاگ میشود.
اينيكی، كوششیست از سر كنجكاوی برای يافتن راههایی متفاوت
در بازنويسی و ثبت يك عبارت واحد: «قطار يكروز خواهد آمد».
كوششی كه جز چند گام نخستش، چيزی از مسيرش
برای خود من هم روشن نيست؛ فرض كنيد يكجور سپردن خود
به راهیست كه مقصدی ندارد جز پيمودن پرهيجان همان راه.
اصلا ً دنيا را چه ديدهايد! شايد از درون همين بخش، وبلاگ تازهای
متولد شود تا ايدههای اجراشده صدها نفر در آن انتشار يابد.
در قسمت بسيار پرارتفاعی از آن و با شيبی باورنكردنی،
جايی هست به نام سِمِرينگ. آدمها آنجا در آن بلندی
خطآهنی ساختند تا وين و ونيز را به هم ارتباط دهد.
آنها اين خط را پيش از آنكه قطاری در كار باشد
تا مسير را بپيمايد، بنا كردند. آنها دست به ساختنش زدند
زيرا باور داشتند كه قطار يكروز خواهد آمد.»
*
از ديالوگهای فيلم «زير آفتاب توسكان»، ساخته اُدری ولز
*
خب، انگار افزودن يك بخش تازه پس از بازگشت از تعطيلات
(و نه لزوما ًً سفر)، دارد بدل به يكی از سنتهای اين وبلاگ میشود.
اينيكی، كوششیست از سر كنجكاوی برای يافتن راههایی متفاوت
در بازنويسی و ثبت يك عبارت واحد: «قطار يكروز خواهد آمد».
كوششی كه جز چند گام نخستش، چيزی از مسيرش
برای خود من هم روشن نيست؛ فرض كنيد يكجور سپردن خود
به راهیست كه مقصدی ندارد جز پيمودن پرهيجان همان راه.
اصلا ً دنيا را چه ديدهايد! شايد از درون همين بخش، وبلاگ تازهای
متولد شود تا ايدههای اجراشده صدها نفر در آن انتشار يابد.
8 comments:
خدا به خیر بگذرونه :ي
انشاا.. كه تعطيلات خوش گذشته باشه، معلومه پر بار هم بوده .
اين بار هم مثل هميشه موفق مي شي... مطمئنم !
چه تفاهمی آقای اولدفشن
این را ملاحظه بفرمایید.
البته اتریش آنجا اطریش است.
ميرزا جان! يكجور «تفاهم» هم میتواند اينگونه باشد كه بپذيری كه مرا در موقعيت
دشواری قرار دادهای! اگر بگويم كه مطلب شما را نخوانده بودهام، يكنوع شرمندگی
برای خودم فراهم كردهام؛ اگر بگويم خوانده بودهام، يك نوع ديگر. اما واقعيتش اين است
كه متاسفانه نخوانده بودهام. داستان از اين قرار است كه برای اين بخش تازه، كه مدتها
در پی راه انداختنش بودم، دنبال جملهای میگشتم. تا همين پنجشنبه دو روز پيش، پس
از يكیدو سال كه از داشتن «زير آفتاب توسكان» میگذشت، به لطف استراحت چند
روزه، سرانجام توانستم ببينمش، و احساس كردم كه آن جمله را يافتهام. بنابراين، اين
واقعا ً يك «تفاهم» است؛ يا آنگونه كه شما دوست داريد بگوييد، «وحدت» بر سر
فوقالعاده بودن يك ديالوگ
من کارهای شما را دوست دارم
فرق ما این است که من عکس می گیرم شما تصویر می سازید
نوشته های شما عالی هستند
آقاجان کاغذ ندادیم که خط به خط وبلاگهای هم را بخوانیم که حالا شرمنده باشیم یا نه. اصلاً من از بابت این وحدت و تفاهم ذوق کرده بودم. من و شما ندارد که. بفرمایید شام در خدمت باشیم.
من این متن رو حدود یک سال پیش توی وبلاگم نوشتم
اینجا دیدنش مثل لذت همون آفتاب توسکانی بود
این از اون تکرار ها بود که خیلی بهم چسبید
grazie milla
:)
Post a Comment