Showing posts with label Night Train. Show all posts
Showing posts with label Night Train. Show all posts

Sunday, June 28, 2009

آخرين قطار شب - دويست

اين دويستمين و آخرين «آخرين قطار شب» اين وبلاگ است...
*
پدر دارد جيپ گراند واگونير مدل هزارونهصدوهشتادوشش‌اش را می‌راند تا پسرش «مانتی»‌ را به زندانی برساند كه قرار است هفت سال آينده را در آن سپری كند. مانتی، از پس ِ شبی كه سراسرش را به آخرين ديدار با دوستانش گذرانده و صبح‌دمی كه از يكی از همان‌ها به‌التماس خواسته كه صورتش را زير مشت‌هاش بگيرد و از ريخت بياندازدش تا ساعتی بعد، مثل يك بچه ‌خو شگل قدم به زندان نگذارد، حالا سرش را به پنجره ماشين تكيه داده، چشم‌ها را بسته (بسته؟ مگر اصلا ً می‌توانسته بازشان كند؟) و دارد خواب پدر را می‌بيند كه همان‌جا كنارش پشت فرمان نشسته و از رويايی ديگر برايش حرف می‌زند. پدر در رويا از او می‌خواهد اجازه دهد تا به جای جاده‌ای كه آن‌ها را به زندان می‌رساند، راه كج كنند و در مسيری ديگر بيفتند و بی‌وقفه و روزها برانند و تا جايی كه جاده آن‌ها را می‌بَرَد با آن بروند و دور شوند؛ پدر از زندگی‌ تازه‌ و كامل و گم‌نامی در يك شهر كوچك قشنگ دور برايش حرف می‌زند كه به‌‌ساده‌گی می‌تواند اتفاق نيفتد. اين آخرين فصل فيلم «ساعت بيست‌وپنج» آقای اسپايك لی است.
*
...اما بياييم اين‌طور فكر كنيم كه اين وبلاگ هم‌چنان برپا خواهد ماند و شب‌های ديگری را هم پيش رو خواهد داشت؛ بياييم اين‌طور فكر كنيم كه در آن شب‌ها، باز هم يك‌ديگر را ملاقات خواهيم كرد- شايد در فضای ديگری كه می‌تواند نامی‌ جز «آخرين قطار شب» بر خود داشته باشد. بياييم اساسا ً اين‌طور فكر كنيم كه «دويست»، آن‌قدر عدد بزرگی هست كه به خاطرش، برای مدتی به يك وبلاگ‌صاحاب در نوبت شبانه وبلاگش مرخصی داد!

Monday, June 22, 2009

 
Free counter and web stats