Showing posts with label Dictionary. Show all posts
Showing posts with label Dictionary. Show all posts

Friday, August 24, 2012

فرهنگ واژه‌ها

غذا (اسم): تنها دليل جناب‌عالی برای ترك اتاق‌خواب.

Thursday, August 23, 2012

فرهنگ واژه‌ها

مترادف (اسم): واژه‌ای كه به جای واژه‌ای ديگر - كه حضرت‌عالی بلد نيستيد تلفظش كنيد - به كار می‌رود.

Wednesday, August 22, 2012

فرهنگ واژه‌ها

مجرد(اسم): مردی كه مضمون شوخی‌هايش اين است كه جای زن‌ها توی آشپزخانه است.

Tuesday, August 21, 2012

فرهنگ واژه‌ها

راز (اسم): چيزی كه شما به همه می‌گوييد كه به كسی نگويند.

Monday, August 20, 2012

فرهنگ واژه‌ها

چوب زير بغل (اسم): چيزی كه مردم را نسبت به شما مهربان می‌كند.

Sunday, August 19, 2012

فرهنگ واژه‌ها

تعريف و تمجيد (اسم): عبارتی كه دريافت‌كننده‌اش تقريباً هميشه به چاخان بودنش ايمان دارد.

Saturday, August 18, 2012

فرهنگ واژه‌ها

لازم شد همين روزا هم‌ديگه رو ببينيم (عبارت): يك حرف قشنگ برای تحويل دادن به كسی كه می‌دانيد هرگز نمی‌خواهيد او را ببينيد.

Thursday, August 2, 2012

فرهنگ واژه‌ها

دوست (اسم): يك نفر از خيل ناشناس‌ها در فيس‌بوك.

Wednesday, August 1, 2012

فرهنگ واژه‌ها

واقعيت (اسم): زمان عذاب‌آور ِ بين خواب و اينترنت.

Tuesday, July 31, 2012

فرهنگ واژه‌ها

تجربه (اسم): توانايی بازشناختن يك اشتباه وقتی كه دوباره مرتكبش می‌شويد.

Sunday, July 29, 2012

فرهنگ واژه‌ها

تنبلی (اسم): به جان خريدن خطر به زمين ريختن همه چيزهايی كه داريد حمل می‌كنيد، به جای رفت‌وآمد دوباره.

Saturday, July 28, 2012

فرهنگ واژه‌ها

لاته (اسم): «خيلی پول واسه اون يه فنجون قهوه دادی!» به زبان ايتاليايی.

Friday, July 27, 2012

فرهنگ واژه‌ها

كار گروهی (اسم): زمانی برای استراحت و تماشای يك نفر آدم بامسئوليت كه تمام كار را انجام می‌دهد.

فرهنگ واژه‌ها

دوس‌پسر (اسم): ‌شاخ شمشادی كه در نود در صد اوقات كفرتان را در می‌آورد و در ده در صد بقيه كاری می‌كند كه آن نود در صد را از ياد ببريد.

Thursday, July 26, 2012

فرهنگ واژه‌ها

پا (اسم): ‌ابزاری برای يافتن قطعات لِگو در تاريكی.

فرهنگ واژه‌ها

ژاكت (اسم): چيزی كه شما، وقتی مادرتان سردش می‌شود، تن‌تان می‌كنيد.
*
اين يكی از آن‌هايی‌ست كه پيش از اين ئر گوگل‌پلاس منتشر كرده‌ام (البته تنها به صورت متن و نه به اين شكل تصويری/گرافيكی) و لابد به خاطر تجربه مشترك دوستان، بسيار مورد ابراز احساسات قرار گرفت. اما خواندنی‌ترين نظر، «كامنت»ی بود با اين مضمون: «من حتی با گرسنه شدن مادرم هم مجبورم غذا بخورم!»
*
تقديم به مادران؛ با صميمی‌ترين سلام و عميق‌ترين احترام‌.

فرهنگ واژه‌ها

آموزگار (اسم): آدمی‌زاده‌ای كه به شما در حل مسائل كمك می‌كند؛ مسائلی كه بدون وجود او، هرگز مسئله شما نبودند.

فرهنگ واژه‌ها

جاكليدی (اسم): وسيله‌ای كه شما را قادر می‌سازد تا همه كليدهای‌تان را يك‌جا گم كنيد.

فرهنگ واژه‌ها

گردهم‌آيی هم‌كلاسی‌های قديمی (اسم): ملاقاتی كه تنها در بيست ثانيه شما را متوجه می‌كند كه چرا آن جماعت را در آن بيست سال نديده بوديد.

 
Free counter and web stats