Friday, August 31, 2007
Thursday, August 30, 2007
Toys I Never Had - 01
اگر بازگشت به روزهاي كودكي، همه ما (يا دست كم تعدادي از ما) را كمي ملايمتر و مهربانتر كند، چرا آقاي اولدفشن بخش تازه وبلاگش را به اسباببازيها اختصاص ندهد؟ گذشته از اين كاربرد صرفاً خيالپردازانه، آنچه در صنعت اسباببازي جهان ميگذرد - همه آن تخيل شاداب و رها كه به طراحي و توليد مشغول است، همه آن تحولات سالهاي اخير كه از ذائقه عجيب بازار (مثلاً ظهور اسباببازيهاي زشت) تا تغيير سنوسال شيفتهگان را در بر ميگيرد، همه آن روانشناسي پيچيده نهفته در اين صنعت بزرگ - نشان ميدهد كه پرداختن به آن در اين وبلاگ، حتي كمي دير هم شده است. با چند نمونه از جريان سنتي و پايدار اين صنعت آغاز ميكنيم و آرامآرام به تازهترين جريانهاي روز هم ميرسيم
by Old Fashion at 10:13 PM 1 comments
Wednesday, August 29, 2007
بدون عنوان - بيست و سه
با اينكه آقاي اولدفشن چند ساليست كه «گرافيتي»(ديوارنوشتهها)ي جهان را از سر كنجكاوي دنبال ميكند، اما راستش هنوز نتوانسته با خود به اين قطعيت برسد كه آن را دوست دارد يا نه. گرچه اين ترديد، مانع به وجد آمدنش از ديدن اين گرافيتي هوشمندانه نقاشيشده بر زمين نميشود
by Old Fashion at 9:14 PM 0 comments
Tuesday, August 28, 2007
خانمها، آقايان! معرفي ميكنم... - سه
آقاي اولدفشن در يادداشت نوزدهم خرداد امسال خود، سه نمونه از عكسهاي «مفهومي» هنرمندي را منتشر كرد كه در آن زمان، نتوانسته بود نامش را در آرشيوش بيابد. حالا نهتنها نام، بلكه سايت ايشان هم سرانجام در آرشيو بزرگ «دوستدارم»هاي آقاي الف. ف. پيدا شده. خانمها، آقايان! دعوتتان ميكنم به تماشاي مجموعه بزرگي از كارهاي اين هنرمند اسپانيايي كه اميدوارم يك نفر به نويسنده اين وبلاگ كمك كند در دانستن تلفظ درست نام ايشان
*
by Old Fashion at 9:53 PM 3 comments
Monday, August 27, 2007
Graphic Design: Typography 02
Type the Sky
*
بر آسمان، حروف بچين: اين پروژهايست كه خانم ليسا راينرمان* زماني كه در دانشگاه «دويسبورگ-اسن» درس ميخوانده، روي آن كار كرده است (چه رشتهاي؟ گرافيك؟ عكاسي؟ معماري؟ منابع آقاي اولدفشن فعلاً سكوت اختيار كردهاند). خود خانم راينرمان ميگويد كه نخستين جرقههاي اين ايده در بارسلون زده شده است- وقتي كه در فضاي بيروني محصور در ميان ساختمانها، به بالا نگاه كرده و متوجه شده كه بخش بالايي بناهاي آن دوروبر، در برابر آسمان، شكلي شبيه حرف «كيو» ميسازند. بعد از آن بود كه ايشان، كنجكاو يافتن حروف ديگر، هفتهها به آسمان نگاه كرده و عكس گرفته، و در پايان، مجموعهاي از همه حروف حاصل شده است. خانم راينرمان، بهطور خصوصي به آقاي اولدفشن اعتراف كرده كه در مورد بعضي از حروف، اينجا و آنجا، از كمكهاي فوتوشاپ هم بهره برده است. مجموعه، در كتابچهاي كه جعبهاي آن را در برگرفته، عرضه شده است
* Lisa Rienermann
*
حاشيه (دوازده ساعت پس از انتشار متن اصلي): منابع حق ندارند سكوت اختيار كنند، اما يافتن سايت عجيب خانم راينرمان هم كمكي به يافتن پاسخ نكرد، اگرچه دست كم ميتوان در آن تصاوير بزرگتري از حروف ديد. اما پروفايل ايشان در يكي از سايتهاي گالري معتبر «ساچي» در لندن، آقاي اولدفشن را مطمئن كرد كه خانم هنرمند، «گرافيك ديزاين» خواندهاند
by Old Fashion at 9:35 PM 5 comments
Sunday, August 26, 2007
Saturday, August 25, 2007
Friday, August 24, 2007
هنر مكالمه - شش
Conspiracy Theory (1997), Director:Richard Donner
*
Jerry: David Berkowitz, Ted Bundy, Richard Speck…
Alice: What about them?
Jerry: Serial killers. Serial killers only have two names. You ever notice that? But lone gunmen assassins, they always have three names. John Wilkes Booth, Lee Harvey Oswald, Mark David Chapman…
Alice: John Hinckley. He shot Reagan. He only has two names.
Jerry: Yeah, but he only just shot Reagan. Reagan didn't die. If Reagan had died, I'm pretty sure we probably would all know what John Hinckley's middle name was.
Alice: What about them?
Jerry: Serial killers. Serial killers only have two names. You ever notice that? But lone gunmen assassins, they always have three names. John Wilkes Booth, Lee Harvey Oswald, Mark David Chapman…
Alice: John Hinckley. He shot Reagan. He only has two names.
Jerry: Yeah, but he only just shot Reagan. Reagan didn't die. If Reagan had died, I'm pretty sure we probably would all know what John Hinckley's middle name was.
*
Jerry: I love you.
Alice: Jerry, no, no, you don't love me.
Jerry: Sure I do.
Alice: No, no.
Alice: Jerry, no, no, you don't love me.
Jerry: Sure I do.
Alice: No, no.
Jerry: I don't?
*
حاشيه: نميدانم اين دوروبرها كسي هست كه به اندازه من دلتنگ تواناييهاي كميك مل گيبسن باشد يا نه
by Old Fashion at 10:04 PM 1 comments
Thursday, August 23, 2007
One hundred percent DESIGN - 42
تصميم ديشبم اين بود كه در يك هفته، هر شب يكي از اين لامپهاي زيبا را به تماشا بگذارم. اما حالا بهتر ميبينم كه به جاي اين كار، لينك شركت سازنده را منتشر كنم تا مجموعه بزرگتري را يكجا ببينيد
by Old Fashion at 9:54 PM 0 comments
Wednesday, August 22, 2007
One hundred percent DESIGN - 41
خانم آنامارياي عزيز! اين لامپهاي روميزي هوشربا كه خويشاوندي خود را با موتورسيكلتهاي خاطرهانگيز «وسپا» اينگونه شيطنتآميز به رخ ميكشند، در جغرافيايي خلق شدهاند كه شما از هواي آن تنفس ميكنيد... شما به من بگوييد خانم آناماريا، كه چه چيزي ميتواند (هاه! هاه! ميتواند؟) بر قدرت تخيل طراحان اين لامپها، لگام زند و يكي از پرشورترين جريانهاي خلاقيت آدميزاده اين زمانه را محدود سازد؟ شما به من بگوييد
*
حاشيه: ... و چهقدر حالم خوب است وقتي كه ميدانم در يك هفته آينده، همراه چيزهاي ديگر، هر شب ِ اين فضاي مجازي را، با يكي از لامپهاي رويايي اين نابغهها چراغان خواهم كرد
by Old Fashion at 9:48 PM 5 comments
Tuesday, August 21, 2007
Monday, August 20, 2007
Graphic Design: Magazine cover 01 + Typography 01
يك. آقاي اولدفشن خوب كه فكر ميكند (و تصديق بفرماييد كه «خوب فكر كردن» چه كار صعب و دشواريست براي نامبرده) به اين نتيجه ميرسد كه بسيار تاسفبار است كه اين وبلاگ تاكنون بخش مستقل و منظمي براي «طراحي گرافيك» نداشته است و ديگر وقتش رسيده كه به اين وضعيت پايان داده شود. خانمها، آقايان! بخش تازه اين وبلاگ به «طراحي گرافيك» اختصاص دارد، با چند زير مجموعه، كه متدرجاً به منصه ظهور خواهد رسيد
دو. افسانهاي در ميان گروه بزرگي از ژورناليستهاي ايراني رواج دارد. مطابق اين افسانه، حجم تيترهاي روي جلد يك نشريه، نبايد زياد باشد. در اين تفكر، طرح جلد از دو بخش مجزاي «تصوير» (بخش اصلي) و «تيتر» (بخش فرعي) شكل ميگيرد و براي بهتر جلوه كردن «تصوير»، بهتر است كه تعداد «تيتر»ها كم باشد. به نظر ميرسد كه گروهي (احتمالاً گروه بزرگي) از طراحان ايراني هم به اين افسانه دامن ميزنند تا از چالش سامان بخشيدن به تعداد زيادي تيتر، دوري جويند. آقاي اولدفشن ترجيح ميدهد به جاي نقد مستقيم اين ديدگاه، نمونههايي از جلد نشريات را منتشر كند كه در آنها نگاه متفاوتي به تيتر به چشم ميآيد، نگاهي كه نقشي همارز تصوير براي تيتر قائل است، و البته ميكوشد راهي هنرمندانه براي دست يافتن به توازني مطبوع بين اين دو عنصر بيابد. جلدها به تعدادي از شمارههاي كموبيش يك سال اخير نشريه «اسكوار» تعلق دارد كه با تداومي فكرشده (نه از سر تفنن و اتفاق) نمونههاي زيبايي از طراحي جلد مبتني بر تايپوگرافي را ارائه داده است. نكته عبرتآموز اين است كه «اسكوار» نشريهاي روشنفكري و براي مخاطب خاص هم حتي نيست، اما دست به تجربهاي ميزند كه در بخش ديگري از جهان، نشريههاي روشنفكران (مثلاً يك نشريه ادبي، كه ماهيتاً بايد دغدغه «واژه» داشته باشد) به طور «فكرشده» از آن ميپرهيزد
دو. افسانهاي در ميان گروه بزرگي از ژورناليستهاي ايراني رواج دارد. مطابق اين افسانه، حجم تيترهاي روي جلد يك نشريه، نبايد زياد باشد. در اين تفكر، طرح جلد از دو بخش مجزاي «تصوير» (بخش اصلي) و «تيتر» (بخش فرعي) شكل ميگيرد و براي بهتر جلوه كردن «تصوير»، بهتر است كه تعداد «تيتر»ها كم باشد. به نظر ميرسد كه گروهي (احتمالاً گروه بزرگي) از طراحان ايراني هم به اين افسانه دامن ميزنند تا از چالش سامان بخشيدن به تعداد زيادي تيتر، دوري جويند. آقاي اولدفشن ترجيح ميدهد به جاي نقد مستقيم اين ديدگاه، نمونههايي از جلد نشريات را منتشر كند كه در آنها نگاه متفاوتي به تيتر به چشم ميآيد، نگاهي كه نقشي همارز تصوير براي تيتر قائل است، و البته ميكوشد راهي هنرمندانه براي دست يافتن به توازني مطبوع بين اين دو عنصر بيابد. جلدها به تعدادي از شمارههاي كموبيش يك سال اخير نشريه «اسكوار» تعلق دارد كه با تداومي فكرشده (نه از سر تفنن و اتفاق) نمونههاي زيبايي از طراحي جلد مبتني بر تايپوگرافي را ارائه داده است. نكته عبرتآموز اين است كه «اسكوار» نشريهاي روشنفكري و براي مخاطب خاص هم حتي نيست، اما دست به تجربهاي ميزند كه در بخش ديگري از جهان، نشريههاي روشنفكران (مثلاً يك نشريه ادبي، كه ماهيتاً بايد دغدغه «واژه» داشته باشد) به طور «فكرشده» از آن ميپرهيزد
by Old Fashion at 9:49 PM 5 comments
Friday, August 17, 2007
Advertising as ART - 72
FIAT DUCATO
Now with much more cargo capacity
Now with much more cargo capacity
*
اينجا نه مثل مسنجرها، «آدمك» در حال كف زدن دارد، نه «ستاره»اي كه آقاي اولدفشن بتواند پنجتا از آنها را به اين مجموعه سهگانه آگهيها بدهد، پس آقاي الف. ف. چهگونه ميتواند نسبت به آنها ابراز احساسات كند، بدون آنكه از واژههايي استفاده كند كه بارها استفاده كرده است؟
by Old Fashion at 8:11 AM 1 comments
Wednesday, August 15, 2007
Tuesday, August 14, 2007
Monday, August 13, 2007
خانمها، آقايان! معرفي ميكنم... - دو
DeletedImages
The Junkyard of Art
The Junkyard of Art
*
يكي ديگر از آن كارهايي كه آقاي اولدفشن دوست دارد: گرد آوردن «چيزها»يي كه بهتنهايي نشان از ارزش و مفهومي ندارند (شايد مثل قطعهاي از يك پازل)، اما از «انباشت» و در كنار هم قرار گرفتنشان، از گشودن سرخوشانه رمزهاي ريزريز و نهانشان، مفهومي شكل ميگيرد و معنايي خلق ميشود. خانمها، آقايان! دعوتتان ميكنم به تماشاي سايتي كه گردانندگانش آستين بالا زدهاند براي گردآوردن عكسهاي دورريختني مردمان- جايي براي به اشتراك گذاشتن خاطرههاي گنگ خود و راه يافتن به خاطرههاي گنگ ديگران
*حاشيه: ... اما چيزي در اين مجموعه هست كه آقاي اولدفشن را كمي ميآزارد و آن هم، عكسهاي ساختگيست كه با بيسليقگي و بياعتنا به نشانهگان اين نوع عكسها «توليد» شدهاند و با آسانگيري گردانندگان سايت، به مجموعه راه يافتهاند
by Old Fashion at 9:43 PM 3 comments
Sunday, August 12, 2007
Advertising as ART - 68
Alestra / at&t
*
شركت «ايتياندتي» نيازي به معرفي ندارد. «آلسترا» شركتي مكزيكيست كه در زمينه ارتباطات راه دور فعاليت ميكند (شايد هم اساسا ً، «آلسترا» شاخه مكزيكي «ايتياندتي» باشد). اين تبليغ، يك مجموعه سهگانه است، كه نظر به هيجان فوقالعادهاي كه در آقاي اولدفشن ايجاد كرده، مشاراليه تصميم گرفته است كه در سه روز (يا شب) متوالي، يكييكي منتشرشان كند
*
حاشيه: آخرين باري كه آقاي اولدفشن يك آگهي تحسينشده جهاني را شاهكار ناميد، كامنتي دريافت كرد كه همان آگهي را با واژه «شيت» توصيف ميكرد. اگرچه آقاي الف. ف. خوشحال است كه خوانندگان وبلاگش چنين استقلال رايي دارند، اما ترجيح ميدهد از اين پس احساس و نظر شخصياش را (عليرغم «بينمك» شدن نوشتههايش) كمتر به زبان بياورد، اما در اين مورد خاص، كاملا ً شادمان است كه نتوانست از اشاره به «هيجان فوقالعاده»اش بپرهيزد
*
حاشيه: آخرين باري كه آقاي اولدفشن يك آگهي تحسينشده جهاني را شاهكار ناميد، كامنتي دريافت كرد كه همان آگهي را با واژه «شيت» توصيف ميكرد. اگرچه آقاي الف. ف. خوشحال است كه خوانندگان وبلاگش چنين استقلال رايي دارند، اما ترجيح ميدهد از اين پس احساس و نظر شخصياش را (عليرغم «بينمك» شدن نوشتههايش) كمتر به زبان بياورد، اما در اين مورد خاص، كاملا ً شادمان است كه نتوانست از اشاره به «هيجان فوقالعاده»اش بپرهيزد
by Old Fashion at 10:12 PM 4 comments
Saturday, August 11, 2007
One hundred percent DESIGN - 41
خانم سلينا هول*، دانشجوي طراحي (گرافيك؟) در آستانه فارغالتحصيلي و راه يافتن به بازار پرمخافت كار، خود را محتاج «دعا»يي ديد كه در نهايت توسط خودش نوشته شد. اين «دعا»ي مليح، با نگاهي به زبان لاتين (زبان سنتي كليسا) نوشته شده است. آقاي اولدفشن، «دعا»ي خانم هول و حاشيه خودش بر آن را، تقديم ميكند به خانم سارا، نويسنده وبلاگ ژرفا
* Selina Hull
by Old Fashion at 9:03 PM 3 comments
Subscribe to:
Posts (Atom)