Wednesday, February 1, 2012

كتاب‌فروشی شكسپير و هم‌كاران

Photographer: Helen Bradley

2 comments:

Anonymous said...

تصحیح و ارسال دوباره به همان دلیل که خودتان شاهد هستید!

جناب اولدست فشن عزیز. سلام
این یک نامه نیست. الزاماً ها!
یک خواهش است. صرفاً ها!
پس ابتدا پنجمین سالگرد تولد گالری شخصی آنلاینتان را که لطف نموده و ورود عموم را بدان بطور رایگان فراهم نمودید تبریک عرض میکنم. پیشاپیش ها!
سپس یک درد دل را با شمای وبلاگ صاحاب محترم در میان میگذارم.
بنده از زمانی که با وبلاگتان آشنا شدن بصورت مرتب و هفتگی بیشتر پستهای تصویری جنابعالی رو در هارد خود آرشیو می نمودم همی. نمی دانید که چه فدر بعضی ها شان, نه بطور دقیق تر خیلی هاشان را! به دفعات مرور کرده بودم و با آنها سر و سری پیدا نموده بودم. چه معرکه ها که در میان دوستان و آشنایان با این فولدر (اولدست فشن آرشیو) موجود در هاردمان راه نینداخته بودیم. جایتان خالی. روزگاری بود. حس و حالی بود. خاطراتی از ما که با برخی از آنها Tag شده بودند (آنهایی که برای دوستانمان (ایمیل) میکردیم به مناسبتهای مختلف؛ آنهایی که مدتها به پس زمینه صفحه موبایل و لپناپمان تبدیل شده بودند؛ و...) و دیدنشان به نوعی مرور بازه ی زمانی بود که آن عکسها را جتابعالی در اینجا قرار داده بودید و ما روزگار می گذراندیم. هـــــی روزگار! جداً ها!

حیف و صد افسوس که آن هارد سوخت و آن عکسها نیز طبعاً نیست و نابود. آن آرشیو که بیش از نصفش حاصل صبوری های شبانه مان و ناز و غمزه "دیال آپ" و جرق و ورق مودم را شنیدن و به جان خریدن بود, از میانمان پر کشید و برفت و این دل بسوخت و جزغاله تر شد.
شانس که نیست. نداشته ایم و نخواهیم داشت زین پس هم. ای بابا-ها!

خلاصه سرتان را درد نیاورم. دیشب در فراق یار (همان فولدر) به سرمان زد که از اول بشینیم و چشم هایمان را قربانی خاطرات مان کنیم در جلوی این مانیتور که همین الان در جلویش مشغول نگارش این متن هستیم - و از ابتدا همه را از آن بالا به این پایین دانلود کنیم. دانه به دانه ها!
پس شروع کردیم؛ از ساعت 12 شب تا 6 صبح. از آخر به سمت اول (پست ها را میگویم) سپس رسیدیم به پست مربوط به این تاریخ :
Monday, November 22, 2010
یعنی این پست (مربوط به کمی بعدتر از نقل مکانتان از "فانوس" عزیز به این سرای عزیزتر) :
http://oldestfashion.blogspot.com/2010/11/blog-post_8147.html

و به ناگه دیدیم که همچنان مانند قبل دیگر عکسی نیست . دیگر همه ی خاطراتمان از سرورها حذف شده اند؛ همچنان مانند گذشته که مجبور به نقل مکانتان به فانوس شده بودید. پس افسردگی گرفتیم به ناگه. که ای وای و ای وای. دیگر به چه کس پز بدهیم که: "بیا و این گنج منو تو هاردم ببین کف کن."تا بعد از التماس ایشان برای کپی کردن حاصل دست رنج 5 ساله مان, ما یعنی من عشوه و ناز کنیم و در انتها نیز فراخ دستی و معرفت بازی و "فلش همرات هست؟" و این حرفا.

پس خواستیم با شما در میان گذاشته باشیم که آگه باشید که یک نفر هست که:

"سینه خواهد شرحه شرحه از فراق
تا بگوید شرح درد اشتیاق داشتن دوباره آن آرشیو"

در انتها؛ یه سوال کوچولو:
آیا امکان آپلود دوباره آن عکسها و تعویض لینکهای معیوب با لینک جایگزین برایتان مقدور است؟ چون همانطور که در ابتدا اشاره کردیم. اینجا بیشتر شبیه یک گالری است که تازع ورود برای عموم به آن نیز آزاد است. و حیف است که برخی از آثار موجود در یک گالری به یکباره ناپدید شوند. راست نمی گویم؟ خداییش ها!

دوستدارتان
علی شیخی

اولدفشن said...

تشكر از لطف‌تان آقای شيخی عزيز؛ اما آپلود دوباره عكس‌های آن دوره چند ماهه، بسيار بسيار بسيار دشوار و وقت‌گير است. می‌شود آن وقت را به انتشار پست‌های تازه اختصاص داد و اين وبلاگ را بانشاط‌تر نگه داشت. اما در مورد دانلود مجدد عكس‌ها، توصيه می‌كنم، كار را از ابتدای انتشار شروع كنيد؛ گمان می‌كنم فقط يك دوره چند ماهه در ميانه كار است كه دچار مشكل اساسی شده و پست‌های اوليه مشكلی ندارند.‏

 
Free counter and web stats