Sunday, September 23, 2012

...

... لابد به شيوه و عادت خودم بايد حرفی، گفت‌وگويی، صحنه خوشگلی از يك فيلم برای توضيح اين موقعيت پيدا و نقل كنم و بعد، يك‌دانه از آن ستاره‌ها بگذارم و بروم سر سطر و داستان اصلی را بگويم؛ ولی اجازه دهيد اين‌بار همه‌چيز را بدون توضيح برگزار كنيم: اين وبلاگ مدتی - نمی‌دانم چه مدت - به‌روز نخواهد شد. اما من همين دوروبرها هستم تا يك شب نُك پا و بی‌خبر برگردم و كليد را بزنم و چراغ اين وبلاگ را دوباره روشن كنم؛ ‌چه‌بسا صبح روز بعدش هم زودتر از ‌شماها بيدار شوم تا كفش‌های همه‌تان را واكس بزنم و حسابی برق بيندازم. 
*
 مراقب خودتان باشيد. 
*
 يك‌شنبه دوم مهر

24 comments:

Anonymous said...

دل من برای شما تنگ خواهد شد

Anonymous said...

من هر از گاهی به اینجا سر میزنم میشینم دونه به دونه همه ی پست ها رو از اول تا آخر میخونم و نگاه میکنم .این پست یک بی عدالتیه کامله ، برای تنها وبلاگی که من توی ِ بوک مارکم سیو کردم و موقع لود شدنش هیجان زده ام !

شهریار said...

آقای اولدفشن

از شما یاد گرفتم که چطور می شود از دل دنیای مجازی و اینترنت، گنج بیرون کشید و چطور می توان با این وسیله، دل ها را به لرزه درآورد و آدمها را این چنین صمیمی، با خود دوست و همراه کرد. شما همه اهالی اینجا را "اهلی" کرده اید و اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن.این کاری بود که شاید پیش از شما برایم یک جورهایی غیرممکن می نمود. کاری که حتی انجام دادنش در دنیای واقعی، بسیار طاقت فرسا و نفس گیر است. تا زمانی که اینجا به همین شیوه و با خرج کردن همین میزان وقت، وسواس و سلیقه اداره و به روز می شود، مشتری پروپاقرص و دائمی اش خواهم بود. گفتن اینها ضرورتی ندارد ولی می گویم: تا زمانی که شما بی خبر و نک پا قصد برگشتن کنید، همینجا منتظرتان می نشینم. دلم برایتان تنگ خواهد شد، بسیار زیاد. شما هم مراقب خودتان باشید.

Anonymous said...

من تو گودر که دیدم پستِ جدید زدید با ذوق اومدم که بگم تو این دوران غیبت بی‌نهایت دلتنگتون شده بودیم ..فکر کنم حالا باید بگم دلتنگتون میشیم...

Anonymous said...

اون ار اون موقع تا اول مهر... اینم از الآن از دوم مهر
زودتر برگردید... چراغ ها منتظرند به دست شما روشن شوند

احسان راد said...

امنتظرتان می مانیم.
یه اینترنته و یه اولد فشن ...

مهدی said...

از کودکی - یعنی از همان موقعی که یادم می آید - هروقت یکی از اعضای خانواده از خانه خارج می شد و از زمان احتمالی برگشتش قدری می گذشت، ذهن پریشان من نا خود آگاه تداعی گر تلخ ترین و ناراحت کننده ترین اتفاقات محتمل می شد. این احساس بعد ها در مورد تمامی کسانی که دوستشان داشتم هم تعمیم پیدا کرد.
حالا که این پست را خواندم، باز هم آن احساس ناراحت کننده به من دست داد که «مبادا اتفاقی افتاده باشد؟»
شاید بی انصافی باشد که این وبلاگ را خانه ی شما بدانم! اما وجود این همه آدم که شما را فقط و فقط به واسطه ی وبلاگ عزیزتان دوست دارند کمک می کند تا اینجا را به نوعی خانه ی شما به حساب آورد.
پس از همینجا به نمایندگی از همه ی دوست دارانتان اعلام می کنم: «جناب الدفشن عزیز، تو فقط به خانه برگرد!»
با احترام

زمستون said...

بروید اما فقط زوووود به خانه برگردید :)

Anonymous said...

نه

هومن said...

این چند سال اینقدر به نظم و ترتیب بودن و حتا نبودنتان عادت کرده بودم که این پست برایم شوک آور بود، آنهم در این زمانه یاس و رخوت و دلتنگی.
سلامت بمانید، زود برگردید، منتظرتان می مانم.

نسیم said...

مراقب خودمان هستیم تا سالم بمانیم و برگشتن تان را ببینیم :(
شما برگردید ما برایتان کفش می دوزیم و موهایتان را هم شانه میکنیم آقا. شما چرا واکس بزنید

Anonymous said...

يادگرفته ام که نگاه کنم بي قضاوت
سلامت باشيد
بازگشت شمارا با خودم جشن مي گيرم .

نسرین said...

چه تلخ

rokhsana said...

zood bargardid.hich kas negahesh be donya va axhash shabihe shoma nist

Anonymous said...

این وبلاگ در هیاهوی جامعه همواره مثل یک چشمه مثل یک رود زاینده و روان بوده است.
دوستان همه خوب گفتند، شما را دوست داریم و منتظر شما می مانیم.

لمر said...

تو فقط به خانه برگرد
اینجا" یک نفر دلتنگ است"

OMiD said...

چشم‌‌به‌راه تو، مدام خانه را «ريفرش» می‌كنم.

تو فقط به خانه برگرد!

خانم بوک said...

اولد فشن عزیز
مطمئنا که اینجا یک فضای خاص و دلنشین بوده با تمامی خاطرات نوستالژیک اش

کاش همین پاییز برگردید.
روزگارتان پر از دل خوشی

sosh said...

نمیشه یه چیزی رو جا بزاری که زودتر برگردی؟

گ. ‏ said...

آقای اولدفشن عزيز، خالا كه می‌خواهيد مثل تراويس ِ پاريس‌تكزاس صبح زود بيدار شويد و همه كفش‌ها را واكس بزنيد، بگذاريد همان شوخی‌ای را با شما بكنم كه برادر تراويس، والت، در آن صحنه با او كرد و به‌ش گفت: می‌تونم برات جور كنم توی فرودگاه، بساط واكسی راه بندازی!‏

Anonymous said...

جناب اف عزیز جان
ما عمریست می آییم اینجا نک پا و حال می کنیم بی سر و صدا می رویم!
ما از شما جلو تریم همیشه!

اف عزیز زود برگرد، زودتر از آنوقتی که قرار داری با خودت. ملت هی می آیند اینجا به امید جرعه ی تازه ای. گناه است. بد است. انتظار می کشد آدم را.

نسیم said...

منتظر شما میمانیم. امیدوارم که دست پر برگردبد و حالتان خوب باشد

Mina said...

Dear Mister Oldfashion,
Show must go on!

maryam said...

کجا ؟میدانید که دلمان را گرو گرفته اید جناب اولد فشن...شما دیگر دور نشوید

 
Free counter and web stats