روز شفافیتی است استوار گرفتار در لق لقهی میان رفتن و ماندن.
همه طفرهآمیز است آنچه از روز به چشم میآید: افق در دسترس است و لمس ناپذیر. روی میز کاغذها کتابی و لیوانی. هر چیز در سایهی نام خود آرمیده است.
خون در رگهایم آرامتر و آرامتر برمیخیزد و هجاهای سرسختش را در شقیقههایم تکرار میکند. چیزی برنمیگزیند نور، اکنون در کار دیگر گونه کردن دیواری است که تنها در زمان ِ فاقد ِ تاریخ میزید.
عصر فرا میرسد. عصری که هماکنون خلیج است و حرکتهای آراماش جهان را میجنباند.
ما نه خفتهایم و نه بیداریم فقط هستیم فقط میمانیم.
2 comments:
میان رفتن و ماندن
روز
شفافیتی است استوار
گرفتار
در لق لقهی میان رفتن و ماندن.
همه طفرهآمیز است آنچه از روز به چشم میآید:
افق در دسترس است و لمس ناپذیر.
روی میز
کاغذها
کتابی و
لیوانی.
هر چیز در سایهی نام خود آرمیده است.
خون در رگهایم آرامتر و آرامتر برمیخیزد و
هجاهای سرسختش را در شقیقههایم تکرار میکند.
چیزی برنمیگزیند نور،
اکنون در کار دیگر گونه کردن دیواری است
که تنها در زمان ِ فاقد ِ تاریخ میزید.
عصر فرا میرسد.
عصری که هماکنون خلیج است و
حرکتهای آراماش
جهان را میجنباند.
ما نه خفتهایم و نه بیداریم
فقط هستیم
فقط میمانیم.
اکتاویو پاز
این عکس خیلی خوب است الدفشن جان!حالم را خوب کرد.
Post a Comment