Saturday, February 28, 2009
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و نود
تبليغ و درخواست كمك يك مؤسسه خيريه حمايت از بیخانمانها در بريتانيا، در روزهای سرد و برفی.
*
راستش را بگو مادربزرگ! تو هيچ نقشی در طراحی اين آگهی نداشتهای؟ میدانم آن بالا نشستهای و داری نگاهم میكنی و میخندی و قصد نداری پاسخم را بدهی. دستكم به من بگو چند سال پيش بود؟ چهل سال؟ يادت هست آن روز صبح كه از خواب برخاسته بودم و حياط خانه را پوشيده از آنهمه برف ديده بودم و بالا و پايين پريده بودم از ذوق (نمیدانم از شوق برفبازی يا از شادی تعطيل شدن مدرسه). و تو، بیآنكه توی ذوقم بزنی، آرام و نگران با خودت زمزمه كرده بودی، اما طوریكه بشنوم و از پس اينهمه سال يادم نرود، به من توجه داده بودی كه همين برف سفيد و شاد، چه سختیها و مشقتها برای تنگدستان شهر به دنبال خواهد داشت. و همان نجوای كوچك، كه منش و تربيت ماندگاری برجای گذاشت، آنچنان فراموشنشدنی بوده كه وقتی اين آگهی را ببينم ياد تو و نقش احتمالی تو در خلق آن بيفتم... قول میدهم به هيچكس نگويم كه افتادهای توی كار تبليغات؛ راستش را بگو «بلقيسماما»! راستش را بگو «يادتبهخير»!
*
راستش را بگو مادربزرگ! تو هيچ نقشی در طراحی اين آگهی نداشتهای؟ میدانم آن بالا نشستهای و داری نگاهم میكنی و میخندی و قصد نداری پاسخم را بدهی. دستكم به من بگو چند سال پيش بود؟ چهل سال؟ يادت هست آن روز صبح كه از خواب برخاسته بودم و حياط خانه را پوشيده از آنهمه برف ديده بودم و بالا و پايين پريده بودم از ذوق (نمیدانم از شوق برفبازی يا از شادی تعطيل شدن مدرسه). و تو، بیآنكه توی ذوقم بزنی، آرام و نگران با خودت زمزمه كرده بودی، اما طوریكه بشنوم و از پس اينهمه سال يادم نرود، به من توجه داده بودی كه همين برف سفيد و شاد، چه سختیها و مشقتها برای تنگدستان شهر به دنبال خواهد داشت. و همان نجوای كوچك، كه منش و تربيت ماندگاری برجای گذاشت، آنچنان فراموشنشدنی بوده كه وقتی اين آگهی را ببينم ياد تو و نقش احتمالی تو در خلق آن بيفتم... قول میدهم به هيچكس نگويم كه افتادهای توی كار تبليغات؛ راستش را بگو «بلقيسماما»! راستش را بگو «يادتبهخير»!
by Old Fashion at 7:30 AM 4 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و هشتادونه
Remote Car Starters
*
*
آگهی نوعی «استارتر»* اتومبيل. اگر توضيحواضحاتی كه تاكنون برای آقای شاندرمن مینوشتهام شامل آگهیهايی میشده كه كموبيش دشوار و پيچيده بوده است، حالا در اين مورد خاص، بايد بنشينم و درباره سادگی شگفتانگيز ايده اين آگهی به خودم توضيح واضحات بدهم تا دريابم كه چهگونه يك تيم طراحی میتواند اين ميزان بامزهگی در چنين ايده سادهای بيابد و پرورش دهد؛ و در عين حال چنان به مفهوم «خود ِ خود ِ جنس» راه پيدا كند كه تصور پيدا كردن هر ايده بهتری را هم منتفی يا دستكم بسيار مشكل سازد. همه اينها كه گفتم، ذرهای از آن توضيح واضحات نيست كه درباره اين شاهكار، به خودم بدهكارم.
* «استارتر» را توی گيومه گذاشتم تا روزی آن را به معادل فارسیاش تغيير دهم. چنين معادل پذيرفتهشده و جاافتادهای سراغ داريد؟
* «استارتر» را توی گيومه گذاشتم تا روزی آن را به معادل فارسیاش تغيير دهم. چنين معادل پذيرفتهشده و جاافتادهای سراغ داريد؟
by Old Fashion at 7:27 AM 7 comments
Friday, February 27, 2009
Wednesday, February 25, 2009
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و هشتادوهشت
Lasik Vision
Laser eye-correction surgery in 15 minutes
*
Laser eye-correction surgery in 15 minutes
*
جراحی ليزری برای اصلاح نارسايی چشم در پانزده دقيقه
by Old Fashion at 8:29 AM 5 comments
Monday, February 23, 2009
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و هشتادوهفت
Disconnect for a while. Read a book. O
*
*
نه؛ دقت كنيد! اين نشانه، يك حرف بيشتر از نشانه آشنای آن «شبكه اجتماعی» پرآوازه دارد: اين آگهی ِ هوشمندانه و هشداردهنده يك كتابفروشیست كه به همه ما توصيه میكند كه چندوقتی از دنيای مجازی جدا شويم و كتابی در دست بگيريم؛ خب البته حرف سربسته و شرمگينانه اين آگهی هم چنين است كه اگر آن كتاب، متعلق به همين كتابفروشی باشد كه ديگر نورعلینور است!
by Old Fashion at 8:45 AM 5 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و هشتادوشش
Mac Repair Service
*
*
حتی آقای شاندرمن هم آنقدر با نشانه «اپل» - آن شهيرترين سيب گاززده عالم - آشنا هست كه نكته بامزه اين آگهی (كه از آن ِ يك تعميرگاه «اپل» در هلند است) را دريابد؛ ديگر چه رسد به شما خوانندگان فهيم و «گيگ» [تصحيح میكنم: «گيك»]، كه بعضیهاتان، از لحاظ* تعصب نسبت به «اپل» و استيو جابز، بیشك گوی سبقت از دوست قديمی من هم ربودهايد!
* تفاوت اين «از لحاظ»، با آنيكی «از لحاظ» كه اينروزها باعث و بانی يك مجادله قلمی در دنيای مجازی شده، در اين است كه نوع بحثانگيزش، عموما ً در آخر جمله (يا همان حوالی) گذاشته میشود!
* تفاوت اين «از لحاظ»، با آنيكی «از لحاظ» كه اينروزها باعث و بانی يك مجادله قلمی در دنيای مجازی شده، در اين است كه نوع بحثانگيزش، عموما ً در آخر جمله (يا همان حوالی) گذاشته میشود!
by Old Fashion at 8:43 AM 1 comments
Sunday, February 22, 2009
Saturday, February 21, 2009
خبرنامه
خب، ظاهرا ً اينطور به نظر میرسد كه سال آينده هم بايد يكی از همان تقويمهای زن و آفتاب و گل و گيسو و ابر و ابرو و شال و شالی بر ديوار خانه داشته باشيد. متاسفم كه خبر میدهم «تقويم مشاراليه» كه قرار بود بر اساس رويكردی تصويری/رنگی/غيرانتقادی به زندگی و شخصيت و منش و كردار و انديشههای «آقای اوف» منتشر شود، منتشر نمیشود.
by Old Fashion at 9:45 AM 9 comments
خيابان آفرينش، نبش خلاقيت - هشت
تماشای پرندهمجسمههای دوستداشتنی خانم اميلی ساتن، تنها آغاز مسيریست كه میتوانيد در آن، مجموعهكارهایشان را ببينيد.
by Old Fashion at 8:59 AM 3 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و هشتادوچهار
Pick up the pieces
*
*
اگر شما هم تازهگیها زود به خشم میآييد و بارها زدهايد و تمام ظرفهای چينی خانه را شكستهايد؛ دو راه بيشتر پيش رو نداريد: يا مثل همين تصوير، خانه را پر از ظرفهای پلاستيكی كنيد؛ يا برويد و نامتان را در يك كلاس مديتيشن بنويسيد. اين آگهی يكی از همان كلاسهاست كه به شما وعده میدهد كه با جمعوجور كردن تكههای گسيخته وجود خودتان، ديگر نيازی به جمعآوری مداوم قطعات چينی منزل نخواهيد داشت...
by Old Fashion at 8:57 AM 1 comments
Friday, February 20, 2009
Thursday, February 19, 2009
Subscribe to:
Posts (Atom)