پشت صحنه
شامگاه ديروز، وقتی كه اصغر كنارم نشسته بود و من، هم كار میكردم و هم حرف میزديم، صحبت پُست من و كتاب «ديوانگی در بروكلين» به ميان آمد. بهش توصيه كردم كه «اصغر جون، اين رو حتماً بخون». يك ساعت بعد او از "سطح شهر" با من تماس گرفت كه «امك جون؛ به همه كتابفروشیهای راسته كريمخان سر زدم، همه با تعجب میگن كه هر چی "ديوونگی در بروكلين" داشتيم توی همين دوسه روز تموم شده. بالاخره توی يه كتابفروشی ِ كوچيك پيداش كردم. اما تو يه لطفی كن علیرضا! برای فيلمهای ما هم يه تبليغی بكن توی وبلاگت؛ شايد دوزار بيشتر فروخت!»
4 comments:
یعنی عـــالی هستید علیرضـــا خــان :)
تبریک جناب اُلدفَشِن :)
همیشه معتقد بودم در هر زمینۀ راکدی افرادی وجود دارند که تشنه هستند
و کتــــــاب
:)
این یعنی وبلاگ شما عالی ترینه...
چرا این پستتان به دل آدم نمی چسبید؟
Post a Comment