آقای اولدفشن شما و وبلاگتان دلخوشی و دلگرمی من در انتهای روزهای طولانی و شب های تاریک تنهایی هستید. همین که به یاد اینجا می افتم و به این فکر می کنم که الان با باز کردن صفحه، 2 یا 3 مطلب جدید که موردپسند یک ذهن زیبا قرار گرفته اند انتظار دیدن مرا می کشند، برای لحظاتی خودم را فراموش می کنم و شاد می شوم. امیدوارم شما هم آقای اولدفشن خودتان را داشته باشید که در سردترین لحظات حیات، همچو گرمای مایع درون لیوان این عکس، دلتان را گرم کند.
2 comments:
آقای اولدفشن
شما و وبلاگتان دلخوشی و دلگرمی من در انتهای روزهای طولانی و شب های تاریک تنهایی هستید. همین که به یاد اینجا می افتم و به این فکر می کنم که الان با باز کردن صفحه، 2 یا 3 مطلب جدید که موردپسند یک ذهن زیبا قرار گرفته اند انتظار دیدن مرا می کشند، برای لحظاتی خودم را فراموش می کنم و شاد می شوم. امیدوارم شما هم آقای اولدفشن خودتان را داشته باشید که در سردترین لحظات حیات، همچو گرمای مایع درون لیوان این عکس، دلتان را گرم کند.
چه قد دوست داشتم به مادر بزرگم اینجوری برسم.. و روم نشد
Post a Comment