Friday, February 29, 2008
Thursday, February 28, 2008
...
25th Hour (2002) / by Spike Lee
*
از آدمهای دوروبرم، از كسیشان نشنيدهام كه اسپايك لی را دوست داشته باشد؛ دست ِ بالا، او موضوعیست جدی برای مطالعه. من اما از همان پانزده سال پيش، از «تب جنگل» و «كار درست را انجام بده» (كه هنوز ویاچاسشان را دارم) دوستش داشتهام؛ و حالا ديدن ِ ديرهنگام ِ «ساعت بيستوپنج»اش، مثل جايزهایست كه به خاطر پايمردی در اين دوست داشتن نصيبم شده است: قصه آخرين روز آزادی آدمی كه قرار است صبح فردا خودش را برای حبسی هفتساله به زندان معرفی كند. اين يادداشت كوتاه، شبيه پيشنهادی برای تماشا به نظر میرسد؟ خب، اگرچه بيشتر دوست دارم آن را ادای دينی به فيلمساز تلقی كنيد، يا اشارهای در باب دوست داشتن و پايمردی، يا نشانهای ملايم از حضور پنهاننگهداشتهشده تلخیها در دوروبر نويسنده يادداشت؛ اما چرا تاييد نكنم كه يك پيشنهاد هم هست: مگر همه اين وبلاگ چيست جز چيزهايی كه میبينم و دوستشان دارم و با شما قسمت میكنم...
by Old Fashion at 8:37 AM 7 comments
Wednesday, February 27, 2008
نقش ايوان - يك
يك. «نقش ايوان»، بخش تازهایست در بند و باب آراستن خانه و دفتر و هرجايی كه بتوان و بايد آراست.
دو. «استيكر»ها تازهترين و روبهگسترشترين انتخاب برای تزيين ديوارهای خانه و دفتر و فضای كسبوكار در چند سال اخير هستند؛ امكان هيجانآوری كه از يك كار تزيينی ساده تا يك اثر هنری و خلاق را میتوان در ميانشان يافت: عرصه تازه و بانشاطی برای تجسم يافتن دغدغههای هنرمندانه. استيكرها، «عكسبرگردان»هايی ساختهشده از موادی مقاوم و قابل شستوشو، چيزی از نقاشی ديواری با خود دارند، كه بايد برای هنرمندان گرافيتی جذاب باشد. منتظر مینشينيم تا حاصل كار و چالش آنها را علاوه بر ديوارهای شهر، در فضاهای خانگی هم ببينيم. راستش، ديدن آن شور ِ عاصی ِ معترض در شكل تجاریشدهاش بايد تجربهای جالب - شايد هم غمانگيز- باشد.
برای آشنايی با اين پديده، از امروز، و تا چند روز، نمونههایی از استيكرها در اين صفحات منتشر خواهد شد. جريانی كه در آينده نيز ادامه خواهد يافت.
دو. «استيكر»ها تازهترين و روبهگسترشترين انتخاب برای تزيين ديوارهای خانه و دفتر و فضای كسبوكار در چند سال اخير هستند؛ امكان هيجانآوری كه از يك كار تزيينی ساده تا يك اثر هنری و خلاق را میتوان در ميانشان يافت: عرصه تازه و بانشاطی برای تجسم يافتن دغدغههای هنرمندانه. استيكرها، «عكسبرگردان»هايی ساختهشده از موادی مقاوم و قابل شستوشو، چيزی از نقاشی ديواری با خود دارند، كه بايد برای هنرمندان گرافيتی جذاب باشد. منتظر مینشينيم تا حاصل كار و چالش آنها را علاوه بر ديوارهای شهر، در فضاهای خانگی هم ببينيم. راستش، ديدن آن شور ِ عاصی ِ معترض در شكل تجاریشدهاش بايد تجربهای جالب - شايد هم غمانگيز- باشد.
برای آشنايی با اين پديده، از امروز، و تا چند روز، نمونههایی از استيكرها در اين صفحات منتشر خواهد شد. جريانی كه در آينده نيز ادامه خواهد يافت.
by Old Fashion at 7:51 AM 3 comments
Tuesday, February 26, 2008
Monday, February 25, 2008
Advertising as ART - 159
يك. اگر بهترين تبليغ برای يك چسب مايع اين باشد كه بگوييد وقتی چيزی را با آن میچسبانی، ديگر نمیتوانی از جا بكنیاش، آنوقت آدمهايی كه قرار است بيلبوردی برای همين محصول طراحی كنند، ممكن است به فكرشان برسد كه به جای حرف زدن در اينباره و طراحی شعار، تنها كاری كه بايد بكنند اين است كه همين مزيت را عملا ً نشان دهند؛ و حاصلش میشود چنين بيلبوردهايی كه بهآسانی از ياد مخاطبان كنده نمیشود!
دو. اما بهلحاظ حرفهای، چيزی كه به اين بيلبوردها ارزش مضاعفی میبخشد و آنها را بدل به نمونهای آموختنی برای تبليغسازان میكند، تلفيق هوشمندانه شگردهای «تبليغات چريكی» با تبليغات متعارف بيلبوردیست. اصلا ً كسی چه میداند- چرا فكر نكنيم كه اينها واقعاً بيلبورد نيستند و تابلوهايی خالی و بیمشتری بودهاند كه از بخشی از فضایشان «استفاده بهينه» شده است.
سه. آن نظريه اسمش چه بود كه میگفت اثر هنری پس از خلق شدن، فارغ از نيت و انگيزه هنرمند در آفرينش آن، در ذهن هر مخاطب بازآفريده میشود و حيات مستقلی میيابد؟
دو. اما بهلحاظ حرفهای، چيزی كه به اين بيلبوردها ارزش مضاعفی میبخشد و آنها را بدل به نمونهای آموختنی برای تبليغسازان میكند، تلفيق هوشمندانه شگردهای «تبليغات چريكی» با تبليغات متعارف بيلبوردیست. اصلا ً كسی چه میداند- چرا فكر نكنيم كه اينها واقعاً بيلبورد نيستند و تابلوهايی خالی و بیمشتری بودهاند كه از بخشی از فضایشان «استفاده بهينه» شده است.
سه. آن نظريه اسمش چه بود كه میگفت اثر هنری پس از خلق شدن، فارغ از نيت و انگيزه هنرمند در آفرينش آن، در ذهن هر مخاطب بازآفريده میشود و حيات مستقلی میيابد؟
by Old Fashion at 7:40 AM 2 comments
Sunday, February 24, 2008
Saturday, February 23, 2008
تبليغات چريكی / محيطگرا - يك
LESS BUDGET? o
Click airasia[dot]com
*
يك. آنچه از بيستوپنج سال پيش تا همين پنجشش سال قبل با عنوان «بازاريابی / تبليغات چريكی»* شناخته میشد، يكی از عرصههای پُربار خلاقيت و نوآوری در تبليغات معاصر جهان بوده است. با گذر از نخستين سالها و گسترش محدوده آن و سربرآوردن زيرمجموعههای فراوان از كنارش، وقتی كه تعريفها و عنوان اوليه، ديگر همه پپچيدگیهای اين شيوه تبليغاتی را بازنمیتاباند، عنوان تازهای برای گرايش اصلی آن ساخته شد: «بازاريابی / تبليغات محيطگرا»**. اما در زمانه محو شدن مرز پديدهها و تعريفها، چه كسی میتواند بهآسانی خطی بين اين عنوانها بكشد و نمونهها را صرفاً به اين يا به آن متنسب كند؟
دو. «بازاريابی / تبليغات چريكی» اساساً در بنگاههای كوچك و متوسط با بودجه تبليغاتی اندك و بازار محدود، به عنوان جايگزين شيوههای سنتی تبليغات (مطبوعات، بيلبوردها، راديو و تلويزيون) متولد شد و رشد كرد- جايی كه خلاقيت و ابتكار بايد از خجالت جيب خالی درمیآمد. اما جدا از برخی مشكلات در ناحيه جيب و حساب بانكی، وقتی قرار است فقط جمعيت محدود يك منطقه يا محله مخاطب تبليغات باشند، انتشار آگهی در يك رسانه سراسری يا فضاهای دور از آن ناحيه، در حكم دور ريختن پول است، كاری كه احتمالاً هيچ آدم عاقلی نمیكند، بهويژه اگر پولی هم برای دور ريختن در بساط نباشد. اين دو عامل اقتصادی، هوش و استعداد آدمهای باطراوتی را به كار انداخت كه توانستند طی سالها، گنجينه بزرگی از آثار تبليغاتی جذاب را زير اين عنوان پديد آورند.
سه. جذابيت و تازگی «تبليغات چريكی» سرانجام توجه شركتهای بزرگ ملی و بينالمللی كه نه آنچنان مشكل بودجه تبليغاتی داشتند و نه مشكل كمبود عقلانيت در بخش مديريت، را به خود جلب كرد. آنها در مواردی كه نيازمند تبليغات در جغرافيای محدودی (يا حتی در پی كسب پرستيژ) بودند از اين شيوه استفاده كردند و همانها بودند كه آرام آرام مقدمات دگرگونی در تعريف اوليه را فراهم كردند: «تبليغات چريكی» ديگر فقط به بنگاههای كوچك و متوسط اختصاص نداشت، اما «گدابازیهای چريكی» هم در شان آن غولهای اقتصادی نبود؛ بايد عنوان تازه و برازندهای انتخاب میشد: «تبليغات محيطگرا» چهطور است قربان؟ میپسنديد؟ با رنگ و جنس كراواتتان (و با پولی كه ما به عنوان مشاور تبليغاتی قرار است از شما بگيريم) بيشتر جور در میآيد!
چهار: خب، از همين مقدمه پيداست كه قرار است نمونههايی از اين شيوه تبليغات در اين صفحات منتشر شود. گمان نمیكنم هيچچيز به اندازه نمونهها بتواند امكان آشنايی با تبليغات چريكی / محيطگرا را فراهم كند.
پنج: عنوان «محيطگرا» را خودم انتخاب كردهام. معادل رايج ديگر - «تبليغات محيطی» - پيش از اين برای عرصههای ديگری از تبليغات (عمدتاً بيلبوردهای شهری و جادهای، بالونها، حاشيه ورزشگاهها و ...) در ايران جا افتاده است و به نظر میرسيد واژهای ديگر بايد برای اين شاخه بزرگ و مستقل از تبليغات ساخته میشد. «گرايش» اين نوع از تبليغات به استفاده از «محيط» - كه سبب انتخاب واژه «محيطگرا» شد - در نمونهها بيشتر آشكار میشود؛ اما ممكن است معادل فارسی متفاوتی هماكنون در ميان تبليغسازان رايج باشد كه از آن بیخبرم.
*
نخستين نمونه – كه تصويرش را آن بالا میبينيد – تبليغ موسسهایست كه امكان سفر هوايی ارزانقيمت را فراهم میكند و در «محيط» فرودگاه جاكارتا اجرا شده است؛ احتمالاً ارزانترين شيوه سفر هوايی كه ممكن است به ذهن آدمیزاد برسد اين است كه در چمدان يك نفر ديگر مخفی شود، اما اگر آدمیزاد مذكور به سايت آن موسسه سر بزند شايد راه عاقلانهتری به او پيشنهاد شود: تبليغ اين را میگويد. میتوان حدس زد چنين چمدان غريبی تا چهاندازه توجه مخاطبان خاص اين تبليغ را در طبيعیترين فضای ممكن – فرودگاه – جلب خواهد كرد. تبليغی با هزينه بسيار كم كه بهآسانی میتوان جابهجايش كرد و هر روز در بخش تازهای از سالن فرودگاه قرار داد.
دو. «بازاريابی / تبليغات چريكی» اساساً در بنگاههای كوچك و متوسط با بودجه تبليغاتی اندك و بازار محدود، به عنوان جايگزين شيوههای سنتی تبليغات (مطبوعات، بيلبوردها، راديو و تلويزيون) متولد شد و رشد كرد- جايی كه خلاقيت و ابتكار بايد از خجالت جيب خالی درمیآمد. اما جدا از برخی مشكلات در ناحيه جيب و حساب بانكی، وقتی قرار است فقط جمعيت محدود يك منطقه يا محله مخاطب تبليغات باشند، انتشار آگهی در يك رسانه سراسری يا فضاهای دور از آن ناحيه، در حكم دور ريختن پول است، كاری كه احتمالاً هيچ آدم عاقلی نمیكند، بهويژه اگر پولی هم برای دور ريختن در بساط نباشد. اين دو عامل اقتصادی، هوش و استعداد آدمهای باطراوتی را به كار انداخت كه توانستند طی سالها، گنجينه بزرگی از آثار تبليغاتی جذاب را زير اين عنوان پديد آورند.
سه. جذابيت و تازگی «تبليغات چريكی» سرانجام توجه شركتهای بزرگ ملی و بينالمللی كه نه آنچنان مشكل بودجه تبليغاتی داشتند و نه مشكل كمبود عقلانيت در بخش مديريت، را به خود جلب كرد. آنها در مواردی كه نيازمند تبليغات در جغرافيای محدودی (يا حتی در پی كسب پرستيژ) بودند از اين شيوه استفاده كردند و همانها بودند كه آرام آرام مقدمات دگرگونی در تعريف اوليه را فراهم كردند: «تبليغات چريكی» ديگر فقط به بنگاههای كوچك و متوسط اختصاص نداشت، اما «گدابازیهای چريكی» هم در شان آن غولهای اقتصادی نبود؛ بايد عنوان تازه و برازندهای انتخاب میشد: «تبليغات محيطگرا» چهطور است قربان؟ میپسنديد؟ با رنگ و جنس كراواتتان (و با پولی كه ما به عنوان مشاور تبليغاتی قرار است از شما بگيريم) بيشتر جور در میآيد!
چهار: خب، از همين مقدمه پيداست كه قرار است نمونههايی از اين شيوه تبليغات در اين صفحات منتشر شود. گمان نمیكنم هيچچيز به اندازه نمونهها بتواند امكان آشنايی با تبليغات چريكی / محيطگرا را فراهم كند.
پنج: عنوان «محيطگرا» را خودم انتخاب كردهام. معادل رايج ديگر - «تبليغات محيطی» - پيش از اين برای عرصههای ديگری از تبليغات (عمدتاً بيلبوردهای شهری و جادهای، بالونها، حاشيه ورزشگاهها و ...) در ايران جا افتاده است و به نظر میرسيد واژهای ديگر بايد برای اين شاخه بزرگ و مستقل از تبليغات ساخته میشد. «گرايش» اين نوع از تبليغات به استفاده از «محيط» - كه سبب انتخاب واژه «محيطگرا» شد - در نمونهها بيشتر آشكار میشود؛ اما ممكن است معادل فارسی متفاوتی هماكنون در ميان تبليغسازان رايج باشد كه از آن بیخبرم.
*
نخستين نمونه – كه تصويرش را آن بالا میبينيد – تبليغ موسسهایست كه امكان سفر هوايی ارزانقيمت را فراهم میكند و در «محيط» فرودگاه جاكارتا اجرا شده است؛ احتمالاً ارزانترين شيوه سفر هوايی كه ممكن است به ذهن آدمیزاد برسد اين است كه در چمدان يك نفر ديگر مخفی شود، اما اگر آدمیزاد مذكور به سايت آن موسسه سر بزند شايد راه عاقلانهتری به او پيشنهاد شود: تبليغ اين را میگويد. میتوان حدس زد چنين چمدان غريبی تا چهاندازه توجه مخاطبان خاص اين تبليغ را در طبيعیترين فضای ممكن – فرودگاه – جلب خواهد كرد. تبليغی با هزينه بسيار كم كه بهآسانی میتوان جابهجايش كرد و هر روز در بخش تازهای از سالن فرودگاه قرار داد.
* Guerrilla Advertising
** Ambient Advertising
** Ambient Advertising
by Old Fashion at 7:05 AM 1 comments
Friday, February 22, 2008
Advertising as ART - 157
يك گروه بلژيكی، درباره چاقی / اضافهوزن بچهها هشدار میدهد.
*
درخواست: ايرانيان ارجمند در بلژيك! ترجمه دقيق لطفاً!
*
درخواست: ايرانيان ارجمند در بلژيك! ترجمه دقيق لطفاً!
by Old Fashion at 9:51 AM 7 comments
Thursday, February 21, 2008
Wednesday, February 20, 2008
Advertising as ART - 156
بيلبوردها با حجم و بُعد و ساختمانی كه دارند، بيش از امكانهای تبليغاتی ديگر به تيم هنری فرصت میدهند كه از بنا و ساختارشان به عنوان بخشی از ايده تبليغاتی استفاده كنند؛ در اين نمونه موفق، يك موسسه توانبخشی در لهستان، از بيلبورد «يكپا» برای انتشار پيام خود بهره برده است:
اين بيلبورد هنوز كار میكند. شما هم میتوانيد.
*
حاشيه يك: اگر بپذيريم كه مخاطب اين بيلبورد توريستهای آمريكايی نيستند، لابد به اين نتيجه هم میرسيم كه در نسخه اصلی اين بيلبورد، پيام تبليغات به زبان لهستانی نوشته شده، و اين نمونه انگليسی فقط برای آشنايی علاقهمندان تبليغات در سراسر جهان و با فوتوشاپ نازنين ساخته شده است.
حاشيه دو: اگر همه آن وعدههای انجامنشده قبلی نبود، آقای اولدفشن قول میداد كه همين روزها، مجموعهای از بيلبوردهای خلاق و درخشان را در اين صفحات منتشر كند. اما خب، حالا هم بیآنكه قولی بدهد، میكوشد همين كار را بهزودی بكند.
حاشيه دو: اگر همه آن وعدههای انجامنشده قبلی نبود، آقای اولدفشن قول میداد كه همين روزها، مجموعهای از بيلبوردهای خلاق و درخشان را در اين صفحات منتشر كند. اما خب، حالا هم بیآنكه قولی بدهد، میكوشد همين كار را بهزودی بكند.
by Old Fashion at 7:51 AM 0 comments
Tuesday, February 19, 2008
Monday, February 18, 2008
ديروز لازمش دارم... - پنج
- میدانم كه دوست نداريد يك كار مبتكرانه را بدزديد، اما گاهیوقتها، بهترين ايدهها از جاهای ديگر میآيد.
(مدير خلاقيت شركت تبليغاتی میكوشد همكارانش را متقاعد كند كه يك آگهی را كپی كنند)
(مدير خلاقيت شركت تبليغاتی میكوشد همكارانش را متقاعد كند كه يك آگهی را كپی كنند)
by Old Fashion at 7:50 AM 1 comments
Advertising as ART - 154
آگهی نوارچسب اسكاچ، با تاكيد و تبليغ بر «نامرئی» بودنش؛ لابد بسكه شفاف است. جزئيات ايده را در اندازه بزرگتر بهتر میتوان ديد.
by Old Fashion at 7:17 AM 0 comments
Sunday, February 17, 2008
Saturday, February 16, 2008
Advertising as ART - 153
Deforestation in China Threatens giant pandas
جنگلزدايی در چين، زندگی پانداهای بزرگ را تهديد میكند.
جنگلزدايی در چين، زندگی پانداهای بزرگ را تهديد میكند.
*
اگر شما يك سازمان پرآوازه جهانی در دفاع از طبيعت باشيد، میتوانيد تبليغی طراحی كنيد و درباره خطری كه جان پانداهای بزرگ چينی را تهديد میكند هشدار دهيد، و خب، نام و نشانه شناختهشدهتان را هم - شسته و رفته - پايين طرح بگذاريد. اما اگر نشانه مشهور شما خودش تصوير يك پاندا باشد، آنوقت ممكن است يكی از آدمهای پرشروشور تيم طراحی، نيمهشب بقيه همكارانش را با تلفن از خواب بپراند كه «ببخشيدها اين وقت شب مزاحم شدم. خواب بوديد؟ ببينيد! من يك فكر محشر در سر دارم، اصلاً هم نمیتوانستم تا صبح صبر كنم كه در دفتر بهتان بگويم: چرا با خرس پاندايی كه در نشانه موسسه هست كار نكنيم؟»
نشانه اصلی سازمان، همراه با حاصل كار را آن بالا میبينيد. قبول كنيد كه بعضی ايدهها ارزش آن را دارد كه آدم بهخاطرش همكارانش را از خواب بپراند و به احتمال زياد، پس از پايان مكالمه و گذاشتن گوشی، چندين ناسزای آبدار زيرلبی هم غياباً از آنها دريافت كند! ارزشش را دارد.
نشانه اصلی سازمان، همراه با حاصل كار را آن بالا میبينيد. قبول كنيد كه بعضی ايدهها ارزش آن را دارد كه آدم بهخاطرش همكارانش را از خواب بپراند و به احتمال زياد، پس از پايان مكالمه و گذاشتن گوشی، چندين ناسزای آبدار زيرلبی هم غياباً از آنها دريافت كند! ارزشش را دارد.
by Old Fashion at 7:27 AM 1 comments
Friday, February 15, 2008
Thursday, February 14, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)