Sunday, November 30, 2008
چاپ عصر - يك
dothezonk / flickr
*
*
ايدهها، از آن جرقه اول تا شكلگرفتن نهايی، گاهیوقتها به مسيرهای پيشبينی نشدهای میروند و سرنوشت متفاوتی میيابند: ماجرا از وسوسه گشودن بخش تازهای برای تماشای «عكس چهره» آغاز شد. گام بعد، طرح اين پرسش بود كه چرا «عكس چهره»، بدل نشود به عكسهايی كه آدمها در برابر آينه از خود میگيرند. روشن بود كه تركيب صحنه و پشت صحنه (عكاس و سوژه) در چنين عكسهايی، حتی در آنها كه صرفا ً از سر شيطنت گرفته شدهاند، حاصل شادابتر و تماشايیتری بر جای میگذارد. اما اتفاق اساسیتر، زمانیكه در جستوجوی منابع قابل اتكا بودم، در قالب پرسش تازهای رخ داد: چرا اين وبلاگ، «چاپ عصر» نداشته باشد؟ و خب حالا ديگر به نظر میآمد كه آن ايده اوليه، شكل نهايی خود را يافته است: خانمهای ارجمند! آقايان گرامی! «چاپ عصر»، بخش تازه اين وبلاگ است كه هر روز، حوالی سه بعدازظهر منتشر میشود تا در آن، به تماشای عكسهايی بنشينيم كه آدمها از خلوت يگانه و تكرارنشدنی خود ثبت كردهاند؛ و خب، چه بسا كه اين آدمها، گاهیوقتها كمی آشنا هم باشند!
by Old Fashion at 3:00 PM 4 comments
بيا زودتر چيزها را ببينيم - صد و هشتادودو
اين قلك را «موزه هنرهای مدرن نيويورك» در فروشگاههايش عرضه میكند تا احتمالا ً گره از كار فروبسته آدمهايی كه به دنبال يك هديه مناسب میگردند بگشايد؛ و بهگمانم آنقدر دوستداشتنی هست كه بچهها را با كار معقولی مثل پسانداز مانوس كند (خب البته تا بعدها، چهلوسومين رئيسجمهور آن سرزمين، همه آن پساندازها را بر باد دهد و در آخرين هفتههای حضورش در كاخ سفيد، خردهفروشها را - در روزهايی كه بايد مثل هر سال پول پارو كنند - چشم به در ِ مغازه نگه دارد). اما تناسب اين قلك با موزه هنرهای مدرن نيويورك - به نمايندگی از خود نيويورك - در اين است كه انگار اگر در جايی بايستی كه بتوانی چشمانداز خوبی از شهر داشته باشی، بيشوكم ده هزار برج آب در دوروبرت خواهی ديد؛ و اين قلك، ساختهشده از چوب و فلز، نمونه كوچك همانهاست، و نيز، لابد برای به دست آوردن دل معناگرايان، حامل اشارهای نهان به ارزش آب.
by Old Fashion at 8:32 AM 3 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و سیونه
آگهی يك هتل در زوريخ كه با چای مرغوب «هندی» هم پذيرايی میكند و حكايت يك نگاه مكاشفهگر كه میتواند در شكل هر پديده، جلوهای از يك پديده ديگر ببيند.
by Old Fashion at 8:28 AM 0 comments
Saturday, November 29, 2008
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و سیوهشت
ESPN; All day, Everyday
*
*
وقتی يك آگهی، تصوير بهظاهر تلخ و ناخوشايندی از يك محصول ارائه میكند، بايد با چنان طنز حسابشدهای در هم تنيده شده باشد كه تلخی در همان رويه ظاهری باقی بماند و جدی گرفته نشود؛ چيزی كه گمان نمیكنم بتوان در اين مجموعه سهگانه يافت: آگهی مربوط به يك شبكه تلويزيون كابلی در آمريكاست كه در بيستوچهار ساعت ِ همه روزهای هفته برنامه و گزارش ورزشی پخش میكند و آنچنان شما را بر كاناپه مقابل تلويزيون مینشاند كه پس از مدتی، زبانم لال، جزئی از همان كاناپه میشويد! خب، در ناخوشايند بودن اين وعده ترديدی نيست، اما آگهیسازان، اين تصوير سياه را با هيچ تمهيد طنزآميزی هم همراه نكردهاند كه در حكم يكجور چشمك زدن، حالیمان كند كه بايد سراسر آن را يك شوخی تمامعيار به حساب آوريم و بدون نگرانی، تصوير تلويزيون را به سوی چنين كانالی بچرخانيم.
by Old Fashion at 8:16 AM 1 comments
Friday, November 28, 2008
Thursday, November 27, 2008
Wednesday, November 26, 2008
بيا زودتر چيزها را ببينيم - صد و هشتاد
خب، میدانيد، آدم مطمئن نيست كه چه كسانی، با چه ميزان از حس شوخطبعی (حس كمياب شوخطبعی)، ممكن است به در خانه آدم بيايند؛ وگرنه قبول كنيد كه به عنوان يك «پادری» بامزه، شاهكار است!
by Old Fashion at 9:31 AM 1 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و سیوهفت
Anti Graffiti
*
*
همين اواخر، در يك كامنت نهچندان مهربان متهم شده بودم كه فهم و دانشم از گرافيتی، چيزیست در حد «خط خطیكردن ديوار مردم». حالا با انتشار اين آگهی بامزه و موفق، كه مربوط به مادهایست برای تميز كردن ديوارها (خب پيداست كه از وجود گرافيتی)، و عنوان محصول بر روی قوطی آن رسما ً «آنتی گرافيتی» درج شده، گمان میكنم بايد انتظار كامنتهای اساسیتری را داشته باشم كه علاوه بر ارزيابی دوباره «فهم و دانش»م، تمايلات آنتی گرافيتی موجود در پستوهای ذهنم نيز زير ذرهبين قرار گيرد!
by Old Fashion at 9:29 AM 1 comments
آخرين خبر
خب، ظاهرا ً چند تذكر و نامهنگاری از سوی دوستان، سبب شده است كه گردانندگان مسابقه وبلاگهای دويچهوله، به «بازی ناجوانمردانه» وبلاگ رقيب در بخش بلاگورست پی ببرند، و نتيجه رایها را تصحيح كنند و بيشوكم به شكل طبيعی آن بازگردانند. اين اقدام و ايجاد يك فضای سالم رقابت، بیشك اميد به ثمربخش بودن افزايش رای را دوباره برقرار كرده است. بنابراين «آقای اوف»، از تمام كسانی كه مايلند به «مشاراليه» رای دهند و تاكنون اين كار را نكردهاند، میخواهد كه از دو روز باقیمانده (سهشنبه و چهارشنبه) برای رای دادن استفاده كنند؛ اگرچه بايد به ياد داشت كه علاوه بر رایها، نظر هيئت داوران هم در نتيجه مسابقه موثر، بلكه هم موثرتر است.
Voting: Blogwurst: Mister OOF
by Old Fashion at 4:00 AM 9 comments
آخر بازی
خانمهای ارجمند، آقايان گرامی! اين يادداشتیست درباره مسابقه وبلاگهای دويچهوله. داستان از اين قرار است كه در كمتر از دو روز اخير، رتبه نفر دوم بخش بلاگورست، وبلاگی به زبان آلمانی، كه مقدار آرایاش نصف ميزان آرای «آقای اوف» بود (پانزده درصد در برابر سی درصد)، بهطور ناگهانی و بیهيچ ظرافتی ساعتبهساعت افزايش يافت، و احتمالا ً حالا – جمعه - كه داريد اين يادداشت را میخوانيد، دستكم با هم برابر شدهاند و خب، دور از انتظار نيست كه بهزودی – مثلا ً فردا، شنبه - بدل به نفر اول رایگيری شود. به همين دليل، از نظر «آقای اوف»، در فاصله شش روز مانده به پايان مسابقه، رایگيری در بخش «بلاگ ورست» قطعا ً به آخر رسيده است. از تمام كسانیكه رای خود را به نام «مشاراليه» ثبت كردند تشكر میكنم و از ياد نمیبرم كه پيش از اين رایگيری هم «آقای اوف» با شما روزگار بسيار خوشی داشته است، همچنانكه بیشك پس از اين هم خواهد داشت؛ بگذار نتيجه مسابقه هرچه میخواهد، بشود.
جمعه / يكم آذر / بيستويكم نوامبر
جمعه / يكم آذر / بيستويكم نوامبر
*
پینوشت: برای يادداشت بالا، كامنتها و ای-ميلهايی دريافت كردهام. آشكار است كه خوانندگان اين وبلاگ و وبلاگ «آقای اوف» را مختار میدانم كه به هر شكلی كه درست میدانند عمل كنند؛ اما درخواست روشن من اين است كه آن بازی را كاملا ً پايانيافته تلقی كنند و بهويژه از من بپذيرند كه جلوی اتفاق ناسالمی كه آنجا دارد رخ میدهد را با هرچه بتوان گرفت، آن اقدام قطعا ً بيشتر رای دادن نيست. رای دادن را فراموش كنيد و اجازه دهيد كه برد و باخت، جايی در قلبمان رخ دهد.
پینوشت: برای يادداشت بالا، كامنتها و ای-ميلهايی دريافت كردهام. آشكار است كه خوانندگان اين وبلاگ و وبلاگ «آقای اوف» را مختار میدانم كه به هر شكلی كه درست میدانند عمل كنند؛ اما درخواست روشن من اين است كه آن بازی را كاملا ً پايانيافته تلقی كنند و بهويژه از من بپذيرند كه جلوی اتفاق ناسالمی كه آنجا دارد رخ میدهد را با هرچه بتوان گرفت، آن اقدام قطعا ً بيشتر رای دادن نيست. رای دادن را فراموش كنيد و اجازه دهيد كه برد و باخت، جايی در قلبمان رخ دهد.
by Old Fashion at 3:00 AM 16 comments
خبرنامه
خب، خود «آقای اوف» هم گمان نمیكرد كه آنقدر نامتعارف و بامزه باشد كه در كنار وبلاگهايی از ده زبان/كشور ديگر، به بخش نهايی مسابقه وبلاگهای دويچهوله - در بخش بلاگورست - راه يابد؛ اما خب، ظاهرا ً «آقای اوف» برخلاف تصور خودش، آنقدر نامتعارف و بامزه بوده است كه بتواند در كنار وبلاگهايی از ده زبان/كشور ديگر، به بخش نهايی مسابقه وبلاگهای دويچهوله - در بخش بلاگورست - راه يابد! اما اگر گمان میكنيد كه اين يادداشت، سر ِ آن دارد كه تشويقتان كند كه برويد و به «آقای اوف» رای بدهيد، خب، اممممم، بايد بگويم كه مثل هميشه درست فكر كردهايد!
by Old Fashion at 2:00 AM 31 comments
Tuesday, November 25, 2008
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و سیوشش
«ممكن است خيلی طول بكشد، اما روزی بايد به بازنشستگی فكر كنيد.» اين آگهی يك بانك در مورد خدماتاش در زمينه «حساب بازنشستگی» است. تصميم آگهیسازان برای انتخاب كاسترو به عنوان شمايل كسانی كه تا میتوانند بازنشستگیشان را به تاخير میاندازند ممكن است - جدا از بامزهگی - درست باشد؛ اما اگر بنا را بر مقايسه با اين آدم خاص بگذاريم، شايد بهترين فكری كه آدمیزاد میتواند برای دوران بازنشستگیاش كند اين است كه به جای گشودن يك حساب بانكی، «كار»ش را به برادرش واگذار كند!
by Old Fashion at 8:51 AM 1 comments
Monday, November 24, 2008
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و سیوپنج
Are we not overreacting to the dangers of sugar? o
Learn more about Sugar at sugarontheweb.com
The Sugar Collective
*
Learn more about Sugar at sugarontheweb.com
The Sugar Collective
*
مؤسسهای كه میكوشد نگرانیها در مورد تاثير منفی شكر بر سلامتی را تعديل كند در آگهی تبليغاتیاش سوال میكند كه «آيا در مورد خطرهای شكر زيادهروی نمیكنيم؟»؛ كه انگار بمبیست كه هر لحظه ممكن است منفجر شود و با تجهيزات خنثیكنندگان بمب بايد به آن نزديك شويم، يا ماده شيميايی بسيار خطرناكیست كه هنگام كار كردن با آن، بايد بيشترين مراقبتها را به عمل آوريم! خب، چنين تبليغی، كه قصد دارد با ادعاهای پذيرفتنی و قابل دفاع مخالفان شكر مقابله كند، برای تاثيرگذاری بيشتر چارهای ندارد جز اينكه تصويرهايی بسيار قدرتمند و كارشده بيافريند؛ و خب، چه كسی میتواند انكار كند كه گروه تبليغساز، تصويرهای بسيار بامزه و سرشار از جزئياتی خلق كردهاند كه فقط - يك قلم - «بازی» بازيگرانش، برای سينمای بسياری از سرزمينها آموختنیست.
by Old Fashion at 8:13 AM 0 comments
Sunday, November 23, 2008
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - سيصد و سیوچهار
Master Lock
Tough enough for any job
*
Tough enough for any job
*
همين اواخر بود كه به آگهیهای تلخ اشاره كرده بودم؛ خب، اين نمونهای ديگر است- آگهی نوعی «قفل»: داستان آگهی میگويد كه چند «هيپی» طرفدار صلح، لابد در اعتراض به جنگ ويتنام، خود را به درختی «قفل» و زنجير میكنند و برای محكمكاری، كليد را هم انگار دور میاندازند... و آنوقت، قفل جنگ ويتنام گشوده میشود، اما قفل قرص و محكم داستان ما، نه! و تلخی ماجرا، در حماقتآميز بودن وضعيتیست كه خود «هيپی»های داستان به آن شكل دادهاند و جز مرگ نصيبی از آن نبردهاند؛ و در نگاهی عمومیتر، تلخی در تصوير طعنهزنیست كه هر نسل، از آرمانگرايیهای نسلهای پيشين میكِشد؛ كاری كه لابد از خود «هيپی»ها هم سر زده است. اما چيزی كه شايد بتواند كمی از اينهمه تلخی زير زبانمان بكاهد، تصوير دوستداشتنیست كه آقای شان پن در «بهسوی طبيعت وحشی»اش، از دو هيپی پابهسنگذاشته، يك زن و يك مرد، ترسيم كرده است.
by Old Fashion at 8:31 AM 2 comments
Saturday, November 22, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)