Monday, February 11, 2008

كتاب‌هايم را ورق می‌زنم... - دوازده

سه‌شنبه 27 مهر [1355]
شب ميهمان جيكوب و سرينا راتچايلد بودم. سر ميز شام، مرا بين خانم ميهماندار و پگی اشكرافت [بازيگر نامدار تآتر انگلستان] نشاندند. صحبت به جشنواره فرهنگی بريتانيا در ايران كشيده شد، كه قرار است سال آينده برگزار شود.
پگی اشكرافت گفت: «نمايشنامه "تاج ميان‌تهی" به‌انضمام صحنه‌هايی از گردن زدن چارلز اول و ملكه ماری استوارت [آنتوانِت؟]، برای اجرا در تهران بسيار مناسب به نظر می‌رسد». مو بر تنم راست شد. گفتم: «گمانم داريد سربه‌سر من می‌گذاريد».
سيمای زيبايش با لبخندی دلربا شكفت.
...
جمعه 12 آبان [1355]
ناهار با جان راسل كه زمانی نفر دوم سفارت انگليس در تهران بود و اينك با شركت رولزرويس كار می‌كند. می‌گفت وقتی در ايران بود، روزی از شاه می‌پرسد: «آيا انگليسی‌ها را به خاطر عزل پدرتان بخشيده‌ايد؟» شاه جواب می‌دهد: «مقصودتان اين است كه بخشيده‌ام، يا فراموش كرده‌ام يا می‌فهمم چرا؟»
...
چهارشنبه 6 بهمن [1355]
... به مناسبت چهاردهمين سالگرد انقلاب شاه و مردم، به دستور تهران، از پنجاه نفر ايرانيان برگزيده مقيم انگلستان در سفارت پذيرايی شد. حدود پنج دقيقه برای حضار صحبت كردم. حسن كامشاد، دوست ديرين دوران دانشگاه، هنگام خداحافظی گفت: «اولين بار بود كه ديدم در سخنرانی يك مامور دولت ايران، نامی از شاه برده نشد!» پناه بر خدا!
...
شنبه 23 بهمن [1355]
... درتلگرافم به تهران چيزی به اين مضمون گفته بودم كه تكوين دموكراسی به شكل امروزی‌اش در انگلستان نزديك به دويست سال به طول انجاميد، و با همه محاسن آن خطاست تصور كنيم صدور اين نظام به كشورهای ديگر كه تاريخ و جوامعی كاملاً متفاوت داشته‌اند، از هرجهت مقبول و خوشايند است. خلعتبری [وزير امور خارجه] در جوابم می‌گويد: «اعليحضرت همايونی سوال می‌فرمايند آيا شما واقعاً تصور می‌كنيد در غرب دموكراسی وجود دارد؟» مشكين‌پوش [نفر دوم سفارت] اطمينان داد سوال به قصد جواب به عمل نيامده است و لزومی به پاسخ نيست.
...
يكشنبه 8 مرداد [1356]
سيروس بهنام، نفر دوم سفارت هنگام آمدن من به لندن، در تهران از حمله قلبی فوت كرده است. دوست خيلی نزديك نبود ولی از مرگش متاثر شدم. با سفير پيشين هر حساب و كتابی داشت، به من بدی نكرد. مرد شوخ و بامزه‌ای بود و چاره مشكلات جهان را در مِی و سيگار می‌جُست.
...
جمعه 1 مهر [1356]
اميرعباس [هويدا] از تهران تلفن زد: «يادته می‌گفتی خوشبختی از نظر تو ماندن درتختخواب است تا ساعت ده صبح، و نوشيدن قهوه و خواندن روزنامه هرالد تريبيون ِ همان روز؟».
«بله، قربون».
«من الان درست در چنين وضعی هستم – با اين فرق كه هرالد تريبيون مال ديروزه».
گفتم: «خوشحالم كه از شغل تازه وزارت دربار راضی هستيد»...
...
يكشنبه 10 مهر [1356]
به عبارتی از رابرت لاول [شاعر امريكايی] برخوردم كه به‌دلايلی مناسب حال می‌نمود: «روشنايی انتهای تونل، قطاری است كه از جهت مخالف می‌آيد».
...
از: در خدمت تخت طاووس (يادداشت‌های روزانه آخرين سفير شاه در لندن) / پرويز راجی / ترجمه حسن كامشاد / انتشارات طرح نو / چاپ اول، هزار و سيصد و هشتاد ويك
* كروشه‌ها از من است.

2 comments:

Anonymous said...

من سال ۱۳۶۸ این کتاب رو خوندم. فکر می کنم که با مقداری سانسور مجددا چاپ کردند سال ۱۳۸۱.

Anonymous said...

ممنون. فقط اينكه ماري استوارت صحيح است. دختر بزرگ چارلز اول بوده است:
http://en.wikipedia.org/wiki/Image:Prinses_Henriette_Maria_Stuart.jpg

 
Free counter and web stats