طراحی گرافيك: جلد مجله - پنج
يك. جلد بامزه «نيويوركر»، با تاريخ هفدهم مارس امسال، كه به رقابت هيلاری كلينتون و باراك اوباما برای راه يافتن به كاخ سفيد - و طبعا ً پاسخ دادن به تلفن قرمز «امنيت ملی» - اشاره میكند، قصهای در پساش دارد كه دانستناش، نكتههای موجود در طرح آقای بَری بليت (مثلا ً ساعتی كه سه را نشان میدهد) را آشكارتر میكند؛ گرچه بدون آن هم، معنای روشنی دارد: كموبيش دو هفته پيش از انتشار اين شماره «نيويوركر» و در آستانه كنوانسيون حزب دموكرات، كه مشخص میكرد كداميك از آن دو – كلينتون يا اوباما – نامزد حزب در انتخابات آينده خواهد بود، آگهی تلويزيونی سیثانيهای هيلاری كلينتون به قصد كسب آرای رایدهندگان كنوانسيون بر آنتنها رفت. آگهی با تصوير بچههايی در خواب آسوده شبانه آغاز میشد و روايتگر آگهی میگفت: «ساعت سه بامداد است. بچههای شما در امنيت و آرامش به خواب رفتهاند. اما در كاخ سفيد، تلفنی هست كه زنگ میزند. اتفاقی در جهان رخ داده است... رای شما مشخص خواهد كرد كه دلتان میخواهد چه كسی به اين تلفن پاسخ دهد. آيا آن فرد، كسی خواهد بود كه با رهبران جهان و امور نظامی آشناست و چنين آزمونی را در جهانی خطرناك پشت سر گذاشته است؟» اشاره متن، طبعا ً به هيلاری كلينتون بود كه به خاطر هشت سال زيستن به عنوان «بانوی اول» در كاخ سفيد، لابد بيش از اوباما با سران جهان و امور نظامی و اساسا ً خود تلفن قرمز آشناست. در انتهای آگهی، خانم كلينتون را در تاريكی و نوری مختصر میبينيم كه دارد به تلفن پاسخ میدهد. اما اين آگهی، چندان به خانم هيلاری وفا نكرد؛ اعضای كنوانسيون، در چهارم مارس، با رایشان اعلام كردند كه دلشان میخواهد اوباما گوشی تلفن را بردارد.
دو. فاصله انتشار آگهی تلويزيونی هيلاری كلينتون و انتشار همين شماره هفتهنامه «نيويوركر» فقط هفده روز بود. گمان میكنم اگر قرار باشد در دنيای مطبوعات، در هر جای جهان، حرمتی برای عنوان «مدير هنری» قائل شويم، بهتر است احتياط پيشه كنيم و آن را برای آدمیزادهای كنار بگذاريم كه در فرصتی كوتاه، به چنين ايده درخشانی دست میيابد، طراح مناسبی انتخاب میكند، ايده را برايش شرح میدهد، اتودهای متعدد را میبيند، حرف میزند، راهنمايیهای درست میكند و در نهايت، چنين حاصل ماندگاری از «مديريت» و «هنر» بر جای میگذارد؛ اثری كه طرازها را ارتقاء میدهد و تعريفهای تازه بنا میكند- مگر «تذكر»ی باشد بر اهل دنيا تا از ياد نبرند كه وصله كردن عنوان «مدير هنری» بر هر كاری، تنها يك عنوان بیحرمت بر جای میگذارد، كه نه حامل افتخاری خواهد بود و نه شكوهی به ارمغان میآورد.
سه. اما حكايت «نيويوركر» و اوباما و مديران هنری، همينجا به پايان نمیرسد؛ بلكه اساسا ً در تمام روزهای اين هفته، به بازتاب پديده اوباما و انتخابات رياست جمهوری آمريكا در آثار هنری خواهيم پرداخت.
دو. فاصله انتشار آگهی تلويزيونی هيلاری كلينتون و انتشار همين شماره هفتهنامه «نيويوركر» فقط هفده روز بود. گمان میكنم اگر قرار باشد در دنيای مطبوعات، در هر جای جهان، حرمتی برای عنوان «مدير هنری» قائل شويم، بهتر است احتياط پيشه كنيم و آن را برای آدمیزادهای كنار بگذاريم كه در فرصتی كوتاه، به چنين ايده درخشانی دست میيابد، طراح مناسبی انتخاب میكند، ايده را برايش شرح میدهد، اتودهای متعدد را میبيند، حرف میزند، راهنمايیهای درست میكند و در نهايت، چنين حاصل ماندگاری از «مديريت» و «هنر» بر جای میگذارد؛ اثری كه طرازها را ارتقاء میدهد و تعريفهای تازه بنا میكند- مگر «تذكر»ی باشد بر اهل دنيا تا از ياد نبرند كه وصله كردن عنوان «مدير هنری» بر هر كاری، تنها يك عنوان بیحرمت بر جای میگذارد، كه نه حامل افتخاری خواهد بود و نه شكوهی به ارمغان میآورد.
سه. اما حكايت «نيويوركر» و اوباما و مديران هنری، همينجا به پايان نمیرسد؛ بلكه اساسا ً در تمام روزهای اين هفته، به بازتاب پديده اوباما و انتخابات رياست جمهوری آمريكا در آثار هنری خواهيم پرداخت.
2 comments:
آقای اولدفشن گرامی؛ این جانب ملتفت نشدم که بامزگی این طرح زیبا به چیست؟ نکند هم دوزاری حقیر زیادی کج و از ریخت افتاده است؟
مگه مدیر هنری اون آقاهه نیست که به سایر اقشار می گه لوگو چه رنگی باشه و وامیسه بالاسر صفحه و بعضی وقتا عکس ها رو یه وری می کنه؟ پس چی؟
Post a Comment