چاپ عصر - صد
خانم «سين» روزی میگفتند كه پس از ديدن عكسهای «چاپ عصر»، از خودشان پرسيدهاند كه چرا در آخرين سفر فرنگ، به فكرشان نرسيده كه میتوانند از خود و همراهشان در برابر آنهمه آينه عكس بگيرند تا مجبور نشوند كه مدام از رهگذران بخواهند كه «زحمت»اش را بكشند. میدانم كه يكی از نتايج «چاپ عصر»ها، يادآوری اين امكان ازيادرفته بوده و بیشك خوانندگان اين وبلاگ، با نگاهی به همين عكسها و در همين مدت كوتاه، صدها عكس در برابر آينه گرفتهاند و پس از اين هم خواهند گرفت. و حالا كه به پشت سر نگاه میكنم، و علیرغم همه چيزهايی كه میتوانم درباره اين تجربه و ابعاد فنی و انسانی عكسها و حاصل اين بخش بنويسم، اما حتی فكر كردن به همين نتيجه كوچك هم، رضايتی از انتشار اين عكسها در من فراهم میكند كه اصلا ً كوچك نيست و ارزش آن را دارد كه بدل به تنها نكتهای شود كه در اين يادداشت كوتاه بهش اشاره میكنم. و خب، لابد شما - خانمها و آقايان ارجمند - درباره موضوعهای ديگر خواهيد نوشت. مگر نخواهيد نوشت؟
::
و بگذاريد دستكم چند روز آينده را بدون دغدغه انتشار چيزی در ساعت سه بعدازظهر سپری كنم؛ پس از آن، «چاپ عصر» با موضوع ديگری ادامه خواهد يافت.
::
و بگذاريد دستكم چند روز آينده را بدون دغدغه انتشار چيزی در ساعت سه بعدازظهر سپری كنم؛ پس از آن، «چاپ عصر» با موضوع ديگری ادامه خواهد يافت.
21 comments:
یک عالمه دست شما درد نکنه و خسته نباشید
مطمئنم با دست پر بر میگردین. چاپ عصر دوربینی که بی نظیر بود.
fogholade mr oldrashion,omidvaram ke hamishe va dar hameja movafagh bashi!
فکر داشتن یک چاپ عصر بهتر با ایده هایی ناب تر در اینجا از همین الان ذوق زده ام کرده...
خسته نباشید آقای اولدفشن عزیز
واقعاً وبلاگتون عالیه! من که خیلی خوشم اومد. موفق باشید.
نگران شدم منظور از آخرین ها ، آخرین پست وبلاگ باشه
منتظر کارای بعدی هستیم
عکسی که از استار ویتنس انتخاب کردید، واقعا من را تحت تأثیر قرار داد. ممنون
هیچ دقت کردهاید که یکی از مشکلاتی که همیشه در هنگام عکس انداختن به وجود میآید، همان معذب بودنی است که در همه مان هست برای اینکه از عکاس دوباره- سه باره- و حتی چند باره بخواهیم که عکس را دوباره بیندازد، چون مثلا در یکی چشممان بسته بوده، یا در دیگری ژستمان خوب نبوده و الخ. به گمانم یکی از بزرگترین مزایای این صفت خودشیفتگی این است که عکاس میتواند تا دلش بخواهد از خودش عکس بگیرد تا سرانجام دلش راضی شود که خب در این یکی خوب افتادم . مطمئن هستم این شیرین ترین بخش عکاسی با ته مایههای خودشیفتگی است
کشف آدمها در برشی از شخصیت و زندگی، تا این حد خالص...
کار آسونی نیست...از دیدن این مجموعه خیلی یاد گرفتم...
ممنون که لذت ها رو با ما تقسیم می کنید...
آدمها خودشون تو آینه نگاه کردند، آینه هم آدمها رو به خودشون نشون داد و دوربین هم اون لحظهی بخصوص آدمها رو ثبت کرد؛ این بعنی چیزهایی تو وجود ما آدمها هست که باید ثبت بشن که باید خودمون ثبتشون کنیم.این چیزها میتونن حتی معمولی ترین لحظه زندگی ما آدمها باشن مثل بیرون اومدن از حمام یا وقتی که تصویرمون رو تو آب بارون جمع شده زیر پامون میبینیم؛ این یعنی ما آدمها و تمام لحظاتمون قابل ثبت شدن هستیم،این یعنی ما باید ثبت کنیم.این 100 دوربین،آدم و آیینه برای من فقط نشانهای از خودشیفتگی نبودند بلکه یادآوری اهمیت ثیت کردن، بودند و همهی اینها را مدیون شما جناب الد فشن هستم. ممنون که با نشون دادن این زیباییها، کلی درس زندگی یادمون میدین
يك ايدهاي به ذهنم رسيد براي چاپ عصر
استفاده از وبكم به جاي آينه!
آن را عملي كردم و ميخواستم برايتان بفرستم كه صدتاش تموم شد
:)
صبر مي كنم .
سلام
بي زحمت ما نظرمان را همان جا تويِ وبلاگِ خودمان گذاشتيم! خب به هر حال هرچه نباشد نظر در بابِ بخشِ خودشيفتگي و اين مباحث بود، نبايد يک سنخيتي مي داشت؟
بعد اين مجموعه که جدا برايِ خودش که چقدر دوست داشتني بود اما از ميانِ يادداشت هايِ شما رويِ اين چاپِ عصرها من عاشقِ آن نورپردازيِ خودشيفتگي شدم که محشر بود، به قولِ خودتان شاهکار.
بعد از امکان همیشه همراه بودن دوربین از طریق استفاده از دوربین های موبایل ، وبلاگ تو یادآوری کرد که دیگری می تواند همان خود باشد بعلاوه ی آینه در وقت دلتنگی برای ثبت صورتمان در لحظه.
اما آقای اولد فشن یک چیزی این وسط کم شده. حذف نشده اما کارکردش محدود شد. " دست ها" در عکس هایی که دیگری می گیرد سیاهی لشر یا بازیگر نقش دوم نیستند. اما در عکس از خود ، غالبا نقش دست به فیلمبردار آماتور تنزل می کند. فیگور های جذابش در کادر محدود می شود. و برای آن کسانی که زیبایی و برازندگی دستهایشان میشد که در عکس پوشاننده عیب صورت و یا مکمل زیبایی صورت باشد این یک فقدان است. نگا کن به این چهل تکه ی خودت. قبول کن همه چیز عالی است. اما باید راهی پیدا کرد که در این ثبت و ضبط ، دیتها به نقش حمال تنزل پیدا نکنند.
از اشتباهات تایپی عذر می خواهم. فکر می کنم از نظر شما قابل اغماض باشد.
چاپ عصر من را یاد تمام مسافرت هایی می انداخت که برای عزیزانم و عشقم عکسی از خودم در آینه هتل یا مغازه ها فرستادم. مرسی آقای اولد فشن، برای هدیه دادن لحظه های کوچک و شیرین...
شاید در بسیاری از عکسهای برابر آینه جریان خودشیفتگی نباشد، فقط خیلی ساده تنهایی باشد. نبودن آدمی که لحظه را برایت ضبط کند.
your off,remaids me that lives will always going on... i love your works, your concern, and your hollidays...
listen to me Mr.Oof ... listen , you believe me or not .. you get me right or wrong, just look me in the eyes and i'm tellin' you that i can see it in your eyes! have i told you that how mighty you are in "ART" stuffs !? i wish you could stretch out your power of art somewhere to get back what you deserve! you have to try come out gently off your shell like a tiny turtle to dig out a bigger world. don't tell me you have agoraophobia ;> .
cheers
salar
ولی من همچنان آدمهایی اینچنین را دچار خودشیفتگی می دانم و این پستهای شما کمک کرد تا بفهمم کم نیستند این خودشیفته
ها!
و همچنان اگر بی عکاس بمانم ترجیح می دهم اصلا عکسی از خودم نداشته باشم تا عکسی اینچنین!!!
axe konj,samte chap,paiin.
kheili khub gerefte shode bud.
Post a Comment