Sunday, July 5, 2009

چاپ عصر - صد و چهل‌ودو

valerias / flickr

6 comments:

diba said...

چقدر اين پنجره ها وسوسه انگيزند و چقدر با ديدنشون يادم ميفته كه پنجره اي تو زندگيم كم دارم ..
پنجره اي كه بتوني بشيني پشتش و فقط نگاه كني و غرق شي تو سكوت و خلوتت

نیوشا said...

... و دست منبسط نور روی شانه‌ی آنهاست

زُروان said...

نه وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای هست

mahyar said...

سلام
من يكي از پي گير ترين ها هستم در مورد وبلاگ شما
ولي نمي دانم چرا تا حالا قسمت نشده بود نظر بدم
كامنت بذارم (شما بخوانيد يك جور تنبلي) آن هم بي دليل
ولي امروز (5 جولاي) يا 14 تير
روز تولدم است
گفتم بدانيد من پي در پي و هر وقتي كه وقت بشود به وبلاگ بي همتاي شما مي آيم
و لذت مي برم

Dariush said...

چفد نور اتاقش دلگیره. استثناءً لذت نبردیم. :D خیلی قشنگه وبلاگتون.

Anonymous said...

آقای اولد فشن عزیز. من مدام به بلاگ شما سر می زنم. خیلی لذت میبرم. ولی واقعا متعجب و همچنین متاسف شدم که وقایع اخیر ایران هیچ گونه تاثیری در پست های شما نگذاشت! این قضیه من را کمی به شما بدبین کرد. شاید بشود گفت شما قبل از اینکه یک طراح گرافیک یا یک هنرمند باشید یک ایرانی هستید

 
Free counter and web stats