قصههاي من و سردبير – يك
ديروقت ِ پنجشنبه، هفده اسفند. همه رفتهاند. نشستهايم به وارسي نهايي صفحات، پيش از آنكه بفرستمشان براي چاپ. تصوير هلن ميرن در مراسم اسكار را به اندازه عرض مونيتور بزرگ كردهام تا مطمئن شويم كه لباسش بهدرستي "اصلاح" شده است. امكان اصلاح تصوير در فوتوشاپ، سردبير را ياد لطيفهاي مياندازد كه لابد براي كاستن از خستگي من، تعريفش ميكند: مردي ميرود پيش راديولوژيست، تا از نتيجه عكسي كه گرفته است باخبر شود. دكتر ميگويد، عكسات را ديدم، چيز مهمي نبود، فقط يك شكستگي در ناحيه قفسه سينهات ديده ميشد، كه آن را هم دادم به يكي از بچهها، با فوتوشاپ درستش كرد! سردبير موفق شد مرا بخنداند، اما نه از خستگيام چيزي كم شد، نه از سرفههاي جانخراش اين روزهايم، كه تازه، با خنديدنام دوباره به سراغم آمد، مفصل
حاشيه: گفتم هلن ميرن، ياد ماجراي ديگري افتادم. صبح اسكار، نشستهام در برابر كامپيوتر، كار ميكنم و مثل هميشه به "راديو بيبيسي ورلد سرويس" گوش ميدهم. مراسم اسكار، همزمان دارد در لسآنجلس برگزار ميشود و بيبيسي در بخشهاي خبرياش، آخرين برندگان را اعلام ميكند. وقتي نوبت به بهترين بازيگر نقش اول زن و مرد ميرسد، گوينده پس از اعلام نام ميرن و فارست ويتاكر، با طنز انگليسي مبتكرانه خودش، اضافه مي كند كه، اسكار نقش اول زن و مرد، امسال نصيب يك ملكه و يك شاه شد! دست از كار ميكشم و براي نكتهسنجي آقاي گوينده، كف ميزنم. اين حاشيه را نوشتم تا با خودم قرار بگذارم كه گاهي در مورد طنازيهاي گويندگان اين راديو، و اوقات بسيار خوشي كه با آنها دارم، چيزهايي در اينجا بنويسم
حاشيه: گفتم هلن ميرن، ياد ماجراي ديگري افتادم. صبح اسكار، نشستهام در برابر كامپيوتر، كار ميكنم و مثل هميشه به "راديو بيبيسي ورلد سرويس" گوش ميدهم. مراسم اسكار، همزمان دارد در لسآنجلس برگزار ميشود و بيبيسي در بخشهاي خبرياش، آخرين برندگان را اعلام ميكند. وقتي نوبت به بهترين بازيگر نقش اول زن و مرد ميرسد، گوينده پس از اعلام نام ميرن و فارست ويتاكر، با طنز انگليسي مبتكرانه خودش، اضافه مي كند كه، اسكار نقش اول زن و مرد، امسال نصيب يك ملكه و يك شاه شد! دست از كار ميكشم و براي نكتهسنجي آقاي گوينده، كف ميزنم. اين حاشيه را نوشتم تا با خودم قرار بگذارم كه گاهي در مورد طنازيهاي گويندگان اين راديو، و اوقات بسيار خوشي كه با آنها دارم، چيزهايي در اينجا بنويسم
No comments:
Post a Comment