دوهزار
«داشتم فكر میكردم اولدفشن ما در اين روزها بیخيال همهچيز است كه مطلب جديد و آگهی غذای سگ میگذارد؟ دروغ نگويم غير از فكر كردن، عصبانی هم شده بودم. اين نوشته، آب سردی بود بر من، بر عصبانيت من».
*
اين كامنتیست كه دو روز پيش، از خوانندهای ناشناس دريافت كردهام؛ درست در زمانیكه - در كنار افكار آشفته ديگر - به اين فكر میكردم كه برای دوهزارمين پست اين وبلاگ چه بايد بنويسم. «اين نوشته»ای هم كه خواننده ارجمند به آن اشاره میكند همان نامهایست كه در پاسخ يك دوست نگران نوشته و سپس با تغيير چند واژه و تعبير، در همين وبلاگ منتشر كرده بودم تا توضيح واضحاتی دهم در اينباره كه چرا به مدت چند روز وبلاگ را بهروز نكردهام، آن هم بیخبر. اما آن كامنت، نكتهای را در ذهنم برجسته كرد كه نه از آن بیخبر بودم نه به آن بیاعتنا- اينكه اين وبلاگ خوانندگانی دارد كه به هر دليل، ممكن است از من ناخشنود يا حتی عصبانی باشند؛ بدون آنكه اين بخت را داشته باشم كه «آب سرد»ی خشمشان را فرو نشانده باشد. میدانم كه برای برخی از آن ناخشنودیها پاسخی دارم؛ اما برای برخی ديگر - مثلا ً نامههايی كه نتوانستهام پاسخ دهم - گمان نمیكنم بهآسانی پاسخی بيابم. پس اجازه دهيد در يادداشت «دوهزارمين پست» فقط به اين نكته اشاره كنم كه رساندن عدد پستهای يك وبلاگ به دوهزار، هيچ اسباب سرفرازی نخواهد بود اگر آدمهای نازنينی را از خود رنجانده باشی و همت پوزش خواستن از آنها را هم در خود سراغ نكنی. اين دوهزارمين پست اين وبلاگ و حامل فروتن همان پوزش است.
*
اين كامنتیست كه دو روز پيش، از خوانندهای ناشناس دريافت كردهام؛ درست در زمانیكه - در كنار افكار آشفته ديگر - به اين فكر میكردم كه برای دوهزارمين پست اين وبلاگ چه بايد بنويسم. «اين نوشته»ای هم كه خواننده ارجمند به آن اشاره میكند همان نامهایست كه در پاسخ يك دوست نگران نوشته و سپس با تغيير چند واژه و تعبير، در همين وبلاگ منتشر كرده بودم تا توضيح واضحاتی دهم در اينباره كه چرا به مدت چند روز وبلاگ را بهروز نكردهام، آن هم بیخبر. اما آن كامنت، نكتهای را در ذهنم برجسته كرد كه نه از آن بیخبر بودم نه به آن بیاعتنا- اينكه اين وبلاگ خوانندگانی دارد كه به هر دليل، ممكن است از من ناخشنود يا حتی عصبانی باشند؛ بدون آنكه اين بخت را داشته باشم كه «آب سرد»ی خشمشان را فرو نشانده باشد. میدانم كه برای برخی از آن ناخشنودیها پاسخی دارم؛ اما برای برخی ديگر - مثلا ً نامههايی كه نتوانستهام پاسخ دهم - گمان نمیكنم بهآسانی پاسخی بيابم. پس اجازه دهيد در يادداشت «دوهزارمين پست» فقط به اين نكته اشاره كنم كه رساندن عدد پستهای يك وبلاگ به دوهزار، هيچ اسباب سرفرازی نخواهد بود اگر آدمهای نازنينی را از خود رنجانده باشی و همت پوزش خواستن از آنها را هم در خود سراغ نكنی. اين دوهزارمين پست اين وبلاگ و حامل فروتن همان پوزش است.
8 comments:
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم / گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
درین دو هزار بودنت٬ بر جریده عالم بودنم ثبت کردیدی و نامت بر دیوار نوشته های تاریخ بودنم ثبت گردید. ممنون تو ام
خوشحالم كه زنده اين و سلامت و ذهن روشن و خلاق دارين و مي نويسين. (حتا اگه آخرين قطار شب رو تمومش كنين!) مرسي
سلام
اين وبلاگ جزء آنهايي است كه مورد علاقه من است ولي شايد آنقدر مبهوت زيبايي آن شده ام كه نتوانسته ام حرفي بزنم اما در دوهزارمين پست بايد به جرات بگويم كه واقعا در اينكار استاديد و چقدر انتخاب هاي قشنگي داريد ... من به سهم خودم از شما بزرگوار قدرداني ميكنم و اميدوارم كه همواره پاينده باشيد .
ارادتمند مهرزاد
حالا و در این لحظه هست که میفهمیم که این آقای اولدفشن ما علاوه بر ظرافت ِفکر و خلاقیت ِ ذهن ، ویژگی های پیچیده و مرموزانه ای دارد که مثلن بلد هست چه طور همه را نمک گیر کند اساسی. ایول از لحظ افتخار
زیبا همچون همیشه ....
جاودان باشی
فكر نمي كردم كه يادداشت كوتاه من، باعث شود كه دوهزارمين پست خود را به توضيح درباره ي آن اختصاص دهيد اما براي "من"ي كه خيلي از پست هاي شما را ديده ام و خوانده ام، باعث افتخار است؛ باعث افتخار است چون وبلاگي را هر چند وقت يك بار مي بينم كه با ديدنش به اين فكر نمي كنم كه وقتم تلف شد!
your blog is strange,perfect and without any end.
Good luck,tanX
Post a Comment