چاپ عصر - شانزده
يك. هفته گذشته، خواننده ارجمندی از اين وبلاگصاحاب پرسيده بودند كه «دليل خاصی دارد كه سوژههای اين بخش همه زناند؟». به اين پرسش بازمیگرديم.
دو. چند ساعت پس از انتشار نخستين شماره «چاپ عصر»، نامهای از خانمی گرامی كه جايی در امتداد دانوب روزگار میگذرانند دريافت كردم: «يكصد جين از اين عكسها دارم آقای اولدفشن عزيز؛ يكصد جين! ...اينجا به اينجور آدمها میگويند ازخودمتشكر. ولی من بهش میگويم لحظات آشتی ِ من با من، يا لحظاتی از خودم كه خودم ثبتش میكنم و فقط خودم میدانم حس پشتش چه بوده».
سه. چند روز بعد نامهای ديگر همراه با دو عكس «آينهای» (و در نوع خود خاص و حاكی از دلبستگیهای شخصی) از خانم بلاگر سرشناس ديگری كه بيشتر بهخاطر علايق آشكار اجتماعیشان شناخته شدهاند از سرزمينی ديگر دريافت كردم. برایشان نوشتم كه در پی آن هستم كه - اگر بتوانم - با در نظر گرفتن همه ملاحظهها و رعايتهای اين وبلاگ، عكسهای ايرانی هم در اين بخش منتشر كنم و برای اين كار، «موافقت اصولی»شان را درخواست كردم. همراه با لطف و پاسخ مثبت، از انبوهی آن عكسها خبر دادند: «بايد روزی يك آلبوم درست كنم از اينها».
چهار. به بند اول اين يادداشت بازمیگردم و آن پرسش. گمان نمیكنم كسی با اين نكته مخالفتی داشته باشد كه انس و الفت خانمها نسبت به آينه، بيشتر از علاقه مشابه در آقايان است*. اما جدا از تصوير افسانهوار خانمی كه در برابر آينه نشسته و موهايش را مدام شانه میكند (و يا در روايت مدرنتر همان افسانه، در برابر آينه ايستاده و به ارزيابی حضور يكروزهاش در كلاسهای لاغری میپردازد!)، بیشك داستانهای پيچيدهتر و جدیتری هم در فاصله ميان يك خانم و يك آينه رخ میدهد - مثل آن دو نمونه ايرانی - كه بخش «چاپ عصر» میكوشد به بازگو كردن آنها كمك كند. اما در هر حال، نتيجه آن «انس والفت»، به طور طبيعی چنين است كه در همه منابع عكاسی، عكسهای خانمهای دوربينبهدست در برابر آينه، بسيار بيشتر از عكسهای آقايان و البته ديدنیتر باشد و در هر گزينه و مجموعهای از اين گونه عكسها، ناگزير حضور خانمها هم بيشتر. اميدوارم اين اشاره، پاسخی به آن پرسش باشد. اما خب، اينطور هم نيست كه چنته اين وبلاگصاحاب، از عكسهای آقايانی كه از خودشان در برابر آينه عكس گرفتهاند خالی باشد؛ نشان به آن نشان كه در تمام روزهای اين هفته، «چاپ عصر» به چنين عكسهايی اختصاص خواهد يافت؛ شايد بتوان در پايان هفته، به چنين اجماعی در ميان خوانندگان دست يافت كه حاصل كار خانمها، كمی تماشايیتر از هنرنمايیهای آقايان است!
*اگر چه روشن است كه منظورم از خانمها و آقايان، بهطور كلیست و بیشك میتوان آقايان مشخصی را يافت كه بيشتر از خانمهای مشخص، وقتشان را در برابر آينه سپری میكنند، اما نگرانی از سوءتفاهم، سبب میشود كه به همين موضوع «روشن»، بار ديگر در اين پینوشت هم تاكيد شود.
دو. چند ساعت پس از انتشار نخستين شماره «چاپ عصر»، نامهای از خانمی گرامی كه جايی در امتداد دانوب روزگار میگذرانند دريافت كردم: «يكصد جين از اين عكسها دارم آقای اولدفشن عزيز؛ يكصد جين! ...اينجا به اينجور آدمها میگويند ازخودمتشكر. ولی من بهش میگويم لحظات آشتی ِ من با من، يا لحظاتی از خودم كه خودم ثبتش میكنم و فقط خودم میدانم حس پشتش چه بوده».
سه. چند روز بعد نامهای ديگر همراه با دو عكس «آينهای» (و در نوع خود خاص و حاكی از دلبستگیهای شخصی) از خانم بلاگر سرشناس ديگری كه بيشتر بهخاطر علايق آشكار اجتماعیشان شناخته شدهاند از سرزمينی ديگر دريافت كردم. برایشان نوشتم كه در پی آن هستم كه - اگر بتوانم - با در نظر گرفتن همه ملاحظهها و رعايتهای اين وبلاگ، عكسهای ايرانی هم در اين بخش منتشر كنم و برای اين كار، «موافقت اصولی»شان را درخواست كردم. همراه با لطف و پاسخ مثبت، از انبوهی آن عكسها خبر دادند: «بايد روزی يك آلبوم درست كنم از اينها».
چهار. به بند اول اين يادداشت بازمیگردم و آن پرسش. گمان نمیكنم كسی با اين نكته مخالفتی داشته باشد كه انس و الفت خانمها نسبت به آينه، بيشتر از علاقه مشابه در آقايان است*. اما جدا از تصوير افسانهوار خانمی كه در برابر آينه نشسته و موهايش را مدام شانه میكند (و يا در روايت مدرنتر همان افسانه، در برابر آينه ايستاده و به ارزيابی حضور يكروزهاش در كلاسهای لاغری میپردازد!)، بیشك داستانهای پيچيدهتر و جدیتری هم در فاصله ميان يك خانم و يك آينه رخ میدهد - مثل آن دو نمونه ايرانی - كه بخش «چاپ عصر» میكوشد به بازگو كردن آنها كمك كند. اما در هر حال، نتيجه آن «انس والفت»، به طور طبيعی چنين است كه در همه منابع عكاسی، عكسهای خانمهای دوربينبهدست در برابر آينه، بسيار بيشتر از عكسهای آقايان و البته ديدنیتر باشد و در هر گزينه و مجموعهای از اين گونه عكسها، ناگزير حضور خانمها هم بيشتر. اميدوارم اين اشاره، پاسخی به آن پرسش باشد. اما خب، اينطور هم نيست كه چنته اين وبلاگصاحاب، از عكسهای آقايانی كه از خودشان در برابر آينه عكس گرفتهاند خالی باشد؛ نشان به آن نشان كه در تمام روزهای اين هفته، «چاپ عصر» به چنين عكسهايی اختصاص خواهد يافت؛ شايد بتوان در پايان هفته، به چنين اجماعی در ميان خوانندگان دست يافت كه حاصل كار خانمها، كمی تماشايیتر از هنرنمايیهای آقايان است!
*اگر چه روشن است كه منظورم از خانمها و آقايان، بهطور كلیست و بیشك میتوان آقايان مشخصی را يافت كه بيشتر از خانمهای مشخص، وقتشان را در برابر آينه سپری میكنند، اما نگرانی از سوءتفاهم، سبب میشود كه به همين موضوع «روشن»، بار ديگر در اين پینوشت هم تاكيد شود.
4 comments:
از اينكه در پي نوشت هم تاكيد كرديد بي نهايت ممنونم.ولي واقعا نميدونم چرا به نظر همه زن ها مووداتي هستند جلوي آينه...و همگي رژيم لاغري دارند.كارهاي زيبا تري وجود داره كه خيلي از زنها قدرت دركش رو دارند...به اين هم بپردازيد كه همه ي روشن فكر هاي جهان بر خلاف چيزي كه هميشه نشون داده ميشه مرد نيستند!باز هم از دوبار تاكيدتون ممنونم!:دي
هي مستر اولد فشن عزيز
هيچ هم بد نيست كه زن ها زيباترند و شيرين تر و به اينه و تمام صطوح صيقلي جهان علاقمند تر.
هيچ هم بد نيست اين زنانگي
شب يلدايتان هم مبارك و به خوشي و صد سال به اين سال ها و اينا.
كماكان مچكرم
به نام او که همیشه همه جا هست!
سلام
نمی دانم چرا این عکس برایم بسیار اینقدر! آشناست
و باز هم نمی دانم چرا اینجوری آدمی خیال می کند که این عکس متعلق باشد به....
خوب این عکس فیگوارتیو حق دهید که چنین احساساتی را در آدمی بر انگیزد دیگر!
نه؟
in axe khodetoon nist?!
Post a Comment