Wednesday, November 28, 2007

يادداشت‌های ايرانی - يك

يك. در گيرودار مشغله‌ها، دنبال بهانه‌ای می‌گشتم تا بخش تازه‌‌ای با عنوان «يادداشت‌های ايرانی» به اين وبلاگ اضافه كنم، كه جايی باشد برای نوشتن گاه‌به‌گاه درباره اتفاق‌های دوروبرم. اين بهانه با دريافت كامنتی از سر هرمس مارانا فراهم شد
سر هرمس عزيز، در كامنتی بر «هركه آمد عمارتی نو ساخت... – پنج» نوشته‌ است: «این ساختمان‌های شبیه چیزی هم حکایتی دارند برای خودشان‌ها! آن آقای فرانک گهری هم یک رستورانی یک زمانی ساخته بوده به شکل ماهی. می‌دانید چرا؟ چون یهودی بوده و وقتی بچه بوده، مسخره‌اش می‌کردند که بوی ماهی می‌دهد! بعد برای جبران!ـ ولی اصولن یک جای کار می‌لنگد. یعنی این‌که معماری درست شبیه چیز موجود دیگری باشد، به مذاق ما معمارها خیلی خوش نمی‌آید این جور تقلید مستقیم راستش» ه
دو. می‌دانيد سر هرمس! كار شما معمارها و ما گرافيست‌ها يك‌جورهايی شبيه هم است- ما بيش‌تر وقت‌ها بر اساس سفارش ديگران كار می‌كنيم. اين واقعيتی‌ست كه گاهی‌ آدمی‌زاد را در موقعيت آزاردهنده‌ای قرار می‌دهد. منظورم آن‌وقت‌هايی‌ست كه درخواست‌های سفارش‌دهنده «به مذاق ما خيلی خوش نمی‌آيد». در چنين وضعيتی چه بايد كرد، به‌خصوص اگر پدر، ثروت هنگفتی به ارث نگذاشته باشد؟ به گمان من، نبايد آسان‌ترين كار – كنار گذاشتن كار! – را انتخاب كرد، حتی اگر (يا به‌‌ويژه اگر) پدر ثروت هنگفتی به ارث گذاشته باشد! می‌شود آن كار «دوست‌نداشتنی» را مثل يك چالش در برابر خود گذاشت و از خود پرسيد: «آيا آن‌قدر حرفه‌ای هستم كه اين كار را طوری به منزل‌گاه برسانم كه نتيجه‌اش را – علاوه بر سفارش‌‌دهنده – خودم هم دوست داشته باشم؟». سر هرمس عزيز! يادتان هست چند وقت پيش، تازه‌ترين فيلم بهرام بيضايی به‌خاطر اختلاف سليقه‌ا‌ش با تهيه‌كننده، در همان مرحله تداركات متوقف شد؟ امير قادری در يادداشتی بر اين اتفاق (در روزنامه شرق؟) به نكته مهمی اشاره كرد. او نوشته بود كه فيلم‌سازی در هيچ‌جای جهان كار آسانی نيست و اصلاً اين‌طور نيست كه همه چيز - حتی برای سرشناس‌ترين كارگردان‌ها‌ی جهان - فراهم باشد. اما آن‌ها اين را هم بخشی (شايد بخش مهمی) از حرفه خود می‌دانند كه بتوانند با اين فراهم نبودن‌ها زندگی كنند و در پايان روز، فيلمی بسازند كه پايش بايستند و سربلند، دوستش داشته باشند. اصلاً بياييد مثالی از حرفه خود شما بزنيم: اگر فردا، يك توليد‌كننده ايرانی لامپ، به سرش زد كه ساختمان مركزی تازه‌اش را بی‌هيچ انعطافی، به شكل يك لامپ («يك‌جور تقليد مستقيم») بسازد، آيا همه چالش‌های فنی / كاربردی / زيبايی‌شناسانه اين «سفارش» (جدا از درآمدش) آن‌قدر برای معمارها جذابيت ندارد كه عذر «مذاق» را بخواهند و به پذيرفتن آن فكر كنند؟ سر هرمس! كاش معمار بودم! نمی‌دانيد چه‌قدر هلاك پذيرفتن چنين پروژه‌هايی هستم، بی‌شك نه به اين خاطر كه پدرم ثروت هنگفتی برای‌مان باقی نگذاشت، حتی نه به دليل جايزه‌های معتبری كه معماران ساختمان لانگابرگر به خاطر همين بنا به دفتر كارشان برده‌اند، اما شايد به خاطر دست يافتن به يك‌جور رضايت حرفه‌ای از انجام كاری مثل اين، كه ظاهراً همه چنان در آن درمانده بودند كه بنيان‌گذار آرزومند لانگابرگر آن را با نشاندن انسان بر كره ماه مقايسه می‌كرد
سه: می‌دانم كه در پس نوشته مختصر سر هرمس، عقيده‌ای اساسی و مفصل وجود دارد كه امكان مطرح كردنش در يك كامنت كوتاه و فوری وجود نداشته. شخصاً از خواندن و دانستن بيش‌تر درباره آن عقيده و «مذاق» لذت خواهم برد، هم‌چنان كه كنجكاو پی‌بردن به عقايد «حرفه‌ای» و متر و ميزان «مذاق» فرانك گهری برای ساختن آن بنای ماهی‌شكل هم هستم
چهار: آقا چه‌قدر دلم می‌خواهد فيلمی كه سيدنی پولاك عزيز، درباره فرانك گهری (گری؟) ساخته را، ببينم و داشته باشم

4 comments:

Anonymous said...

من ناراحتم و عصبانی!
هر وقت میام نظر بدم اررور میده آقای اولد اف عزیز:
اینطوری ذوقمان میمیردها و گناهش به گردن شما و گوگل!

Sir Hermes said...

خودتان پیشواز رفتید آقای اولدفشن! وگرنه ما اتفاقن بر این نیت بودیم که در پست جدیدمان اصلن درباره ی لذت ناشی از خواندن ریویوها و توضحیات شما، فارغ از تصاویر انتخابی تان، بنویسیم. حالا مجبوریم، می دانیدکه، مجبوریم همین جا فی المجلس ذوق مان را بابت این هیجان انگیزترین بخش این وبلاگ، اعلام کنیم. آن فیلم کذایی را ما هم خیلی مشتاقیم ببینیم. رفقا یک قول هایی هم داده اند. شک نکنید که اگر محموله رسید، لذت دیدنش را یک جوری بالاخره با شما قسمت خواهیم کرد که هم آقای گهری به مناسبت جسارت ها و توانایی های شان در انجام چنین پروژه هایی مورد احترام ما هستند و هم آقای پولاک را به هزار و یک دلیل دوست داریم.
در باب این کارهای سفارشی هم حرف های مان بماند برای همان پستی که وعده دادیم. کیست که نداند که هرکدام از ما، در زندگی حرفه ای مان، چندین و چند بار مجبور به انجام چنین کارهایی شده ایم. واقعیت و رویا های مان بدجوری بعضی وقت ها سر ناسازگاری با هم دارند. در جریانید که!ـ

Anonymous said...

Yahoo! Mail 2 new messages (!!!)

Anonymous said...

Lotfan e-mailetoono check konin.Santa emsal yeh khoorde zood oomade!!!

nathan miur./

 
Free counter and web stats