رازها و دروغها - دو
جايی در انتهای فيلم «وقتی يك مرد، زنی را دوست دارد»، اندی گارسيا در جمع حاضران يك انجمن مشاوره ترك اعتياد میگويد: «همسر من ششصد جور لبخند بلد است كه هر كدامش میتواند به هستی آدم روشنايی ببخشد». ثابت كردنش برايم دشوار است، اما گمان میكنم اين ديالوگ وقتی نوشته شده كه حضور مگ رايان به عنوان همسر الكلی آقای گارسيا در فيلم قطعی شده. به عبارت ديگر، میتوانم تصور كنم كه اگر بازيگر ديگری جز خانم رايان اين نقش را بازی میكرد، چنين ديالوگی هم نوشته نمیشد. زمانی كه دستمزد تام كروز بيست ميليون دلار و در قياس با همتايانش مبلغ كلانی هم بود، میگفتند كه تهيهكنندهها بخش بزرگی از اين مبلغ را به خاطر لبخندهايش به او میدهند؛ اما خب، به ياد نمیآورم كه در هيچيك از فيلمهايش، آشكارا به ارزش لبخند او اشارهای شده باشد.
*
من تماشاگر سينما هستم. من آدم خوشبختی هستم كه «تماشاگر» سينما هستم. من علاقهای ندارم كه چيزی جز تماشاگر سينما باشم. من دلايل شخصی خودم را برای انتخاب فيلمهايی كه تماشا میكنم دارم. دلايل من بسيار سادهاند. من دلايل ساده خودم را دوست دارم. من نئون را دوست دارم. من انعكاس نئون بر خيابانهای بارانخورده را دوست دارم. من عينك آفتابی جك نيكلسن را دوست دارم. من از زمان تماشای فيلم «جری مگواير»، دوستدار رنِی زلوگر شدهام. من خانم زلوگر را آنطور كه چشمها را ريز و لبهاش را جمع میكند دوست دارم. برايم مهم نيست كه نتوانم توضيح دهم كه چرا گری اولدمن را دوست دارم، اما من گری اولدمن را دوست دارم. من لبخند كج و شرمگين نيامی واتس را دوست دارم. من بازیهای بد نيكلاس كيج را نگاه میكنم و با خودم میگويم كه اين بشر، هرگز بازيگر نخواهد شد؛ من بازیهای بد نيكلاس كيج را دوست دارم. من اگر اندی مكداول را در «جنسيت، دروغ و نوار ويدئو» (و بعدها در «گرين كارد») نديده بودم، همينی نبودم كه حالا هستم؛ من همينی كه حالا هستم را دوست دارم! برای من قابل تصور نيست كه فيلم دوبلهشدهای از نيكول كيدمن ببينم؛ من صدای نيكول كيدمن را دوست دارم. من از زمان تماشای «پلهای مديسنكانتی»، همه پلهای عالم را دوست دارم. من كلينت ايستوود و مريل استريپ را دوست دارم. من هميشه انتظار دارم كه دوستداشتنیترين سفيدپوستهای عالم را در فيلمهای اسپايك لی ببينم؛ من عاشق متانت آنابلا شيورا در «تب جنگل»، من شيفته مردمداری دنی آييلو در «كار درست را انجام بده» هستم. من سيگار نمیكشم، اما دوست دارم فصل نهايی «ساعت بيستوپنج» آقای لی را بيستبار پشت هم ببينم و ته يك پاكت سيگار را در آورم. میگويند محله ناتينگ هيل لندن، زيارتگاه عاشقان فيلم «ناتينگ هيل» شده است؛ من میگويم چرا سينمای جهان هر روز يك فيلم نمیسازد كه هيو گرانت در آن با لهجه انگليسی خودش حرف بزند- آنطور كه در «ناتينگ هيل» از عوالم آدمهای ساده حرف میزد و لرزه بر دل خانم جوليا رابرتز میانداخت. من چيزی از فيلم «وقتی يك مرد، زنی را دوست دارد» نمیدانم؛ من فقط به خاطر اندی گارسيا و مگ رايان، فيلم را از بساط «آقا داريوش» برمیدارم. من اندی گارسيا را دوست دارم. من عاشق ششصد جور لبخند مگ رايان هستم...
*
يكبار خانم «آهو نمیشوی»، پس از تماشای فيلم «شاخبهشاخ»، در توصيفش نوشته بود: «پوووففف». بياييم نقد فيلم را به منتقدان واگذاريم و خودمان، پس از تماشای فيلمهايی كه به همين دلايل ساده و شخصی دوستشان داريم، نفسمان را كه در سينه حبس شده است رها كنيم و فقط بگوييم «پوووففف»، و فكر كنيم كه اگر در همان لحظه بميريم، خوشبختترين مرده عالم هستيم. ما تماشاگر سينما هستيم. زندهباد تماشای سينما!
*
من تماشاگر سينما هستم. من آدم خوشبختی هستم كه «تماشاگر» سينما هستم. من علاقهای ندارم كه چيزی جز تماشاگر سينما باشم. من دلايل شخصی خودم را برای انتخاب فيلمهايی كه تماشا میكنم دارم. دلايل من بسيار سادهاند. من دلايل ساده خودم را دوست دارم. من نئون را دوست دارم. من انعكاس نئون بر خيابانهای بارانخورده را دوست دارم. من عينك آفتابی جك نيكلسن را دوست دارم. من از زمان تماشای فيلم «جری مگواير»، دوستدار رنِی زلوگر شدهام. من خانم زلوگر را آنطور كه چشمها را ريز و لبهاش را جمع میكند دوست دارم. برايم مهم نيست كه نتوانم توضيح دهم كه چرا گری اولدمن را دوست دارم، اما من گری اولدمن را دوست دارم. من لبخند كج و شرمگين نيامی واتس را دوست دارم. من بازیهای بد نيكلاس كيج را نگاه میكنم و با خودم میگويم كه اين بشر، هرگز بازيگر نخواهد شد؛ من بازیهای بد نيكلاس كيج را دوست دارم. من اگر اندی مكداول را در «جنسيت، دروغ و نوار ويدئو» (و بعدها در «گرين كارد») نديده بودم، همينی نبودم كه حالا هستم؛ من همينی كه حالا هستم را دوست دارم! برای من قابل تصور نيست كه فيلم دوبلهشدهای از نيكول كيدمن ببينم؛ من صدای نيكول كيدمن را دوست دارم. من از زمان تماشای «پلهای مديسنكانتی»، همه پلهای عالم را دوست دارم. من كلينت ايستوود و مريل استريپ را دوست دارم. من هميشه انتظار دارم كه دوستداشتنیترين سفيدپوستهای عالم را در فيلمهای اسپايك لی ببينم؛ من عاشق متانت آنابلا شيورا در «تب جنگل»، من شيفته مردمداری دنی آييلو در «كار درست را انجام بده» هستم. من سيگار نمیكشم، اما دوست دارم فصل نهايی «ساعت بيستوپنج» آقای لی را بيستبار پشت هم ببينم و ته يك پاكت سيگار را در آورم. میگويند محله ناتينگ هيل لندن، زيارتگاه عاشقان فيلم «ناتينگ هيل» شده است؛ من میگويم چرا سينمای جهان هر روز يك فيلم نمیسازد كه هيو گرانت در آن با لهجه انگليسی خودش حرف بزند- آنطور كه در «ناتينگ هيل» از عوالم آدمهای ساده حرف میزد و لرزه بر دل خانم جوليا رابرتز میانداخت. من چيزی از فيلم «وقتی يك مرد، زنی را دوست دارد» نمیدانم؛ من فقط به خاطر اندی گارسيا و مگ رايان، فيلم را از بساط «آقا داريوش» برمیدارم. من اندی گارسيا را دوست دارم. من عاشق ششصد جور لبخند مگ رايان هستم...
*
يكبار خانم «آهو نمیشوی»، پس از تماشای فيلم «شاخبهشاخ»، در توصيفش نوشته بود: «پوووففف». بياييم نقد فيلم را به منتقدان واگذاريم و خودمان، پس از تماشای فيلمهايی كه به همين دلايل ساده و شخصی دوستشان داريم، نفسمان را كه در سينه حبس شده است رها كنيم و فقط بگوييم «پوووففف»، و فكر كنيم كه اگر در همان لحظه بميريم، خوشبختترين مرده عالم هستيم. ما تماشاگر سينما هستيم. زندهباد تماشای سينما!
29 comments:
سلام صبح بخیر آقای اولد فشن .. انصافا روزی را که معلوم نبود چی قراره به سرش بیاد در ساعت 46/7 دقیقه بنیاد گذاشتید با این مطلب فوق العاده ... منم فقط یک تماشاگر فیلم هستم که دلایل خودم را دارم و این دلایل خیلی خیلی نه تنها فیلم را که زندگی را برام لذتبخش میکنه
ممـــــــــــــــــــــــــــنون
اين نوشته تون آي حال داد ....آي حال داد ....آي
اقاي اولدفشن عزيز. هر چند -- متاسفانه --- دير به دير برايتان كامنت مي گذارم ولي از اينكه چنين مطالب زيبايي را انتخاب مي كنيد تشكر مي كنم. انگيزه ام براي نوشتن بيشتر بخاطر اين جمله بود:
بياييم نقد فيلم را به منتقدان واگذاريم و خودمان، پس از تماشای فيلمهايی كه به همين دلايل ساده و شخصی دوستشان داريم، نفسمان را كه در سينه حبس شده است رها كنيم و فقط بگوييم «پوووففف»، و فكر كنيم كه اگر در همان لحظه بميريم، خوشبختترين مرده عالم هستيم. ما تماشاگر سينما هستيم. زندهباد تماشای سينما!
اين يكجور حديث نفس مني بود كه تا كنون بسياري از فيلم هايم را -- لابد از ترس ديگران و كنجكاوي بقيه كه چه چيزي نگاه مي كنم-- به تنهايي ديده م. خواند اين جمله باعث شد كه بتوانم يم پووووف ف ف ف ف درست و حسابي بگويم و خودم را رهاتر حس كنم.
ما ارادت داريم
هوراااااااا
خوش به حالم شد سر صبحی واقعا ذوق کردم
از این نطق ادبی وزین و این رازها و دروغ ها که سخت منتظرش بودم
خطاب به اولد فشن عزیز و گرامی
واقعا حسودیم شد از اینکه گفتین من فیلم ها رو انتخاب میکنم و بعد تماشا حتما منبع بسیار غنی در اختیار دارید که حق انتخاب مناسبی فراهم میکند
حال آنکه من بدبخت باید ببینم جناب قاچاقچی فرهنگی چه با خود آورده تا در نمایشگاه عظیمش(بخوانید ویدیو کلوپ) بر ما عرضه کند بخصوص در شرایط فعلی که خیلی سخت است فیلم مناسبی گیر بیارم
چون عملا بر ما حرام وممنوع است که مثل آدمیزاد از فرهنگ و هنر بشری لذت ببریم
و سرانجام تشکر و قدردانی و یک پیشنهاد:
http://www.imdb.com/title/tt1233381
اگر یافتید حتما تماشا کنید
بدرود
Just watched "Afghan star" and "The return". Pooofff!!!
آقا جان بخدا اومدم بنویسم یه عالمه، حیفم اومد نوشته شمارو خراب کنم با این کامنت.
فقط یه چی بگم که فیلم آدمیزادو میبره به اوج، تو آسمون ... تاحالا شده موقع فیلم نگاه کردن یه نگاهی به دور و برتون بندازین. من یه بار این کارو کردم. کاش زندگی یه فیلم باشه
راه خوبی پیدا کردی، فکر کنم تنها راهی که بشه با هالیوود اینقدر حال کرد همین راه عاشقانه و عارفانه اس! که نشه نقدش کرد! چون اگه بخوای به نقدها جواب بدی، جواب منتقد که هیچ جواب یه تماشاگر کنجکاو رو هم نمیشه داد
بعله،زنده باد تماشای سینما!
وقتی مگ رایان رو میبینم روحم شاد میشه
آقای اولد فشن عزیز، واقعن نه تنها روز ما رو که کل آخر هفته ی ما رو ساختید!
(نمی شود آقای اولد فشن بیشتر رازها و دروغ ها بنویسد؟) مرسی
ه قول سهراب سپهري: كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ ...كار ما شايد اين است كه در افسون گل سرخ شناور باشيم.
البته من از همين تريبون اعلام ميكنم كه اول آقاي او اين پست رو نوشته بودن بعدن سپهري فقيد با الهام از اين پست اون شعر رو گفتن
:DDDDDDDDD
راجع به کمدی های رومانتیک میشه حسی و دلی برخورد کرد. مثلن من می تونم هزار تا ایراد تو میزانسن و ریتم و تدوین و ... از "ناتینگ هیل" و حتی بازی تصنعی هیو گرانت با اون لهجه شیرین و مزخرف بریتانیایی اش بگیرم ولی با وجود همه این ها عاشق این فیلم هستم. یا مثلا "لاو اکچوالی".
ولی جناب الدفشن فقط نمیشه با یه پوووف ف ف تمام فیلم ها رو بررسی کرد. به نظرم باید همه یاد بگیرن و بفهمن نقد فیلم رو که وضعیت مون نشه مثل الانی که هزار تا کمدی سخیف و مبتزل و درپیت لاله زاری تمام بازار رو قرق کردند و ملت برای اخراجی ها میمیرن.
این دلیلی ایه که میگم باید سینما رو فهمید و البته یه جاهایی باید به احساس رو آورد مثل: "جری مگوایر" و رنی زلوگر دوست داشتنی اش
این شیوه همیشه جواب نمی ده و باعث لذت نمی شه
گاهی باید ورای دلایل شخصی یک فیلم رو از روی نقدهاش برای دیدن انتخاب کرد
اما مساله ی جالب اینجاست که، من به شخصه، به قول شما به عنوان یک تماشاگر سینما، تعداد فیلم های خوبی که از روی دلم انتخاب کردم و دیدم از تعداد فیلم هایی خوبی که به خاطر نقدشون انتخابشون کردم و دیدم بیشتر بوده
شاید این تفاوت یه تماشاگر سینما با یک نقاد سینما باشه. که من ِ تماشاگر از لذت می خوام به مفاهیم برسم، و اون نقاد توی مفاهیم دنبال لذت می گرده
از این پست خوب شما بسیار ممنونم و با اجازه تون لینک شد
بعد از خواندن این ÷ست فقط می توانم بگویم ÷ووووف:ذی
یعنی من عاشق این پست شما شدم...اینجوری که از ته دل و با حس خود خود خودتون می نویسین آدم دلش می خواد پرواز کنه از شدت خوندن همه ی اون چیزایی که گاهی دلش می خواد بگه و نمی شه...نمی دونه کجا به کی و چجوری بگه....مرسی هزاااااااااااااررر بار
بعد از این نوشته ی شما باید گفت....پووووووووففففف
;)
آقا من به حدي از اين موجوداتي كه بعد از ديدن يك فيلم جلسات نقد و بررسي ميذارن و استفراغ اطلاعاتي ميكنند بدم ميآيد كه نگو و نپرس...من همه جور فيلمي ميبينم و به اين موضوع افتخار ميكنم...زندباد جت لي، پاينده باد گدار
مرسی آقای اولد فشن! خیلی مرسی برای این احساس خوبی که برای همه یادآوری کردید. من هم خیلی وقت ها فقط دلم خواسته اون نفس حبس شده در سينه ام را رها كنم و فقط بگويم «پوووففف». ;) زندهباد تماشای سينما
ما هم همينی كه حالا هستید را دوست داریم!
بسیار
منم نمي تونم سيگار بكشم ولي از اون ژست هنفري بوگارد تو فيلم كازابلانكا .. جاهايي كه داره سيگار ميكشه و فكر ميكنه.. خيلي خوشم مياد!
دوسِت دارم رفیق! نپرس چرا
"Cinema Paradiso"
In matn baraaiam iek
Cinema Paradisoie maktoob boud.
Sepaase bipaaiaan
زنده باد سینما که ما رو خر می کنه و می بره به خیالات تا یادمون بره که توی واقعیت چقدر تنهاییم
با عرض معذرت- ترجمه sex, lies and video tape, جنسیت ....نمی شود. شما که فیلم را دیده اید باید بدانید که موضوع دقیقا همان سکس (رابطه جنسی) است نه جنسیت.
زنده باد اقای اولد فشن
in postetun kheili be man energy dad assan halamo az in ru be un ru kard .
dorood.
اگر در همان لحظه بميريم، خوشبختترين مرده عالم هستيم..
Ode to a nightingale, John Keats
By the way I wish my dad would appreciate and enjoy art as u do... it would have been good for him...
Post a Comment