Sunday, January 8, 2012

نامه دارم - سی‌وهفت

سلام جناب اولدفشن
امیدوارم سالم و سرحال باشین. من گمونم از همون اوایل وبلاگ شما رو می‌خوندم و می‌دیدیم. جنس نوشته من از جنس نوشته بقیه نیست احتمالا و چون دیدم که کسی این‌جوری ننوشته بود من نوشتم! من هیچ‌وقت در گودر، وبلاگ شما را بدون دیدن رد نکردم. شاید برای من آن‌قدری که برای دوستان دیگر خاص بوده‌اید نبوده ولی مطمئنا دیدنی هستید. ارزش دارد دیدن‌تان. ولی یادتان باشد ما آدم‌های اولدفشن با نوستالژی زنده ایم. پنج سال برای وبلاگ‌نویسی کافی‌ست که شما نوستالژی شوید. واقعیت این است که اگر کرکره را ببندید یاد و خاطره‌تان همیشه می‌ماند و این خود بزرگ-دستاوردی‌ست. ولی دیگر کاربردی ندارید، در درازمدت فراموش می‌شوید. ما آدم‌های مخاطب اگر اهل زندگی‌کردن باشیم برای زنده کردن این حس زندگی به هر چیزی وابسته می‌شویم و مطمئنا برای شما و پست‌ها و عکس‌ها و نوشته‌هاتان جایگزینی می‌یابیم. ولی شما خودتان چی؟ به زنده بودن و حس ماندن و لذت بردن از زندگی دیگر کمکی نمی‌کنید. مفید بودن‌تان کم می‌شود. و همه این‌ها به کنار. حس‌ها چی؟ این همه حس‌های خوب این نامه‌ها را چطور می‌خواهید از دست بدهید؟ بخاطر خودتان بهش فکر هم نکنید تا وقتی که واقعاً نتوانید. حیف می‌شوید. این حس‌ها حیف می‌شوند.
سخت است آدمی اثرگذار باشد- حالا که هستید و اثر مثبت هم دارید بمانید.

داعیه شوق نیست رفتن و بازآمدن / قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن
سعدی

حسین

No comments:

 
Free counter and web stats