نامه دارم – چهلونه
وبلاگتان خاطرهی جمعی ما شده. اینهمه سال، اینهمه آدم که ما باشیم مدام از دریچههایمان رو به جهان، وبلاگِ شما را دیدهایم و از پسِ عکسها، خود شما را و بعد به بهانهی وبلاگ، همدیگر را. شاید یکی از ما یکعالمه از عکسهای وبلاگتان را روی یک سیدی هدیه گرفته باشد. شاید عکسهای وبلاگتان پای ثابت شرآیتمهای گودرمان بوده باشد. بعد، این که میبینی چهکسی کدام پست را شر میکند خودش میشود دیدن یک آدم دیگر. یا مثلن شروع یک عنوانِ جدید در یک زمانِ خاص میشود دیدن وبلاگصاحاب. کاری مهمتر از دیدن هم مگر هست؟
از خودم خجالت میکشم که اینهمه سال به خاطر اینهمه زندگی و رنگ و لبخند که روی پنجرهی خانهام نقاشی کردهاید یکبار نیامدهام بگویم دستتان درست. مرا میبخشید؟
اینروزها از تمام وبلاگستان فارسی فقط شما را میخوانم. بقیهی دوستان و آشنایان را گذاشتهام توی یک فولدر، هر وقت عددشان سهرقمی میشود مارکآل را میزنم. دلیلی برای خواندنِ هیچ چیزی ندارم. شما را اما، نه این که خاطرهی جمعی هستید، نه این که حرفهایتان را بدون هجا میزنید، نه این که بودنتان مدام بوده، شما را میخوانم و میبینم و میشنوم.
پنج سالهگیتان مبارک آقای اولد فشن عزیز
م.
از خودم خجالت میکشم که اینهمه سال به خاطر اینهمه زندگی و رنگ و لبخند که روی پنجرهی خانهام نقاشی کردهاید یکبار نیامدهام بگویم دستتان درست. مرا میبخشید؟
اینروزها از تمام وبلاگستان فارسی فقط شما را میخوانم. بقیهی دوستان و آشنایان را گذاشتهام توی یک فولدر، هر وقت عددشان سهرقمی میشود مارکآل را میزنم. دلیلی برای خواندنِ هیچ چیزی ندارم. شما را اما، نه این که خاطرهی جمعی هستید، نه این که حرفهایتان را بدون هجا میزنید، نه این که بودنتان مدام بوده، شما را میخوانم و میبینم و میشنوم.
پنج سالهگیتان مبارک آقای اولد فشن عزیز
م.
1 comment:
حرف هاي من نيز .
Post a Comment