نامه دارم - چهلوهشت
جناب اولدفشن نازنین؛ صاحابخانه خوشسلیقه سلام. راستش من اصولاً آدم کلامها و نامهها نیستم، حتی در تمام سالهای وبلاگستان به ندرت پیش آمده جایی به حرف باشم، تنها نظارهگر زیباییهایش بوده و هستم. و اما غرض از این چند سطر مزاحمت: منت گذاریدهاید در تمامی این سالها که ما را میهمان خانهی باصفای خویش کردهاید. از دوستداشتنیهای این خانه کدامشان را بگویم؟ كتابفروشی شكسپير و همكاران، یک چهره، نگارخانه، در حالوهوای جمعه، خانه شمیران، سربازهای یکچشم، طاقچه کوچک سرامیکها، اینجا پائیز است، هیچ بازار ندیدست چنین کالایی، آیینه حسن! (اینها که نام بردم هیچ اولویتی بر ذکرشدنشان نیست، تنها آنچه به ذهن رسید مکتوب شد.) هرگوشهی جانانهی این خانه، دلنشین است و دوستمیدارمش بسیار. اولدفشن کمنظیر است، کاش میشد گفت بینظیر اما در باورم بینظیر تنها یکی است! الحق والانصاف میزبان میهماننوازی هستید، میهمان ناسپاسی خواهم بود اگر برروال و خواستهی میزبان خوشسلیقهمان در روند حاکم بر خانهاش جسارت کنم و دخالت در امر. آنچه تمام این سالها ازین خانه یافتهام جز زیبایی و هنر نبوده. سخن گزافه نگویم، با تمام وجود قدرشناس و سپاسگزار خانهی دلنشینی که در به روی همه گشوده دارد، هستم. به حال دوست صمیمیتان غبطه خوردم. فرصت آشنایی با انسانهای نیک با نگاه موشکافانه، غنیمت گرانبهاییست، دوستیتان پایدار باد.
ارادتمند و میهمان همیشگی خانهتان: رخساره
ارادتمند و میهمان همیشگی خانهتان: رخساره
No comments:
Post a Comment