Sunday, October 4, 2009

نغمه‌های ماشين‌تحرير - هفتادوچهار

12 comments:

نیوشا said...

اون طبیعتِ تنهاییش رو نشناخته بود. تنها کلماتی که غربتش رو معنی می‌کردند اینا بودند؛ این اون دنیایی نبود که انتظارش رو داشتم.ء

(it was a hard one!)

Niusha said...

Oops! We weren`t supposed to translate this time! Well, you made us used to it :)

حواس پرت said...

اون ماهیت تنهایی خودش رو خوب درک نمی کرد. تنها کلماتی که بیانگر تنهایی او بود این بود که: " این اون دنیایی نیست که انتظارش را داشتم!" ب

shahab said...

نمی‏دونست چرا تنهاست، فقط حس می‏کرد: این دنیایی نیست که انتظارش رو داشتم.

Shahab said...

طبیعت غمش رو نمیشناخت. تنها کلماتی که غمش رو توصیف میکرد این بود: این دنیایی نیست که من انتظارشو داشتم.

Farideh said...

ماهیت تنهاییش را نمیشناخت فقط میدانست كه این چیزی نبود كه انتظارش را داشت

Ahoo said...

برداشت آزاد: این دنیا جای اون نیست

ایگور یفیموف said...

طبیعت تنهایی ش رو درک نمی کرد مدام می گفت: این اون دنیایی نیس که من می خوام

فرنوش said...

چون ذات تنهایی خودش رو نمی شناخت ... از نوع زندگی های دیگه که داشت شکایت می کرد .. چون اونی نبود که ذاتش می خواس ..

مرجان said...

اوی کفشدوزک، برو کنار ببینم چیزی زیرت قایم کردی یا نه

مهتاب said...

ماهیت تنهاییش رو نمی شناخت. تنها تعریفی که ازش می تونست بکنه، این بود که اون دنیایی که انتظارش رو داشته، نیست

مريم said...

اون نميدونست كه انسان ذاتا تنهاست. تنها چيزي كه براي توجيهش پيدا كرده بود اين بود كه: اين اون دنيايي نبوده كه انتظارشو داشته

 
Free counter and web stats