ماه پنهان است
اگر در دورترين احتمالها هم نمیتوانستی تصور كنی كه راننده تاكسی ميانسال و تنومند ِ «جمهوری!... علاءالدين!... توپخونه!...» با يك تهريش جوگندمی دوهفتهای، از خود ِ ميدان آزادی تا ساختمان بورس - كه تو پياده میشوی - فريدون فروغی گوش میكند، آنوقت میتوانی با خوشبينی بيشتری به ساير احتمالها فكر كنی و چهبسا به قالب يك «ماه پنهان است» ديگر درآوریش: تو فقط به خانه برگرد!
4 comments:
پروانه من، پروانه من
نمی شود یکی از این احتمال ها هم سر راه من سبز شود؟ یک چیز پر سکوت و پر موسیقی، یک چیز غیر زمینی، دست نزدنی...چیزی که به آدم ها امیدوارم کند...چیزی بدون گفتن از پول و تفریح و خوردن...چیزی نه مال این دنیا...چیزی که مثل لحظه ی گل دادن گیاه نایابی باشد که سالی یک بار گل می دهد
آخه مگه چقدر احتمالش هست ؟ خب اینقدر کمه که ...
:(
اهی فکر میکنم آنچه در افکار این مردم می گذرد شگفت انگیز است .باور نکردنی و شوق انگیز ، فقط کافی است که با آنها از اندیشه بگویی تا باور نکنی
Post a Comment