ماه پنهان است
نيما داشت حرف كيميايی را تعريف میكرد؛ اين كه فرق میكند شب كه به خانه میروی خودت چراغ را روشن كنی يا چراغ خانهات روشن باشد.
*
تو فقط به خانه برگرد!
*
تو فقط به خانه برگرد!
Notes On Arts, Media And Ordinary Life
by Old Fashion at 11:00 AM
9 comments:
من چراغم خاموش
سکوت، نفرتی است عظیم
و سکوت، عشقی است گران
و سکوت، خاموشی ژرف پندارهاست
و سکوت، محبتی است بهتلخی گرائیده
و سکوت، آشفتگی عظیمی است که در آن
روان آدمی شکنجهئی پرشکوه مییابد
ادگار لی ماسترز
ترجمۀ حسن فیاد
*تو فقط به خانه برگرد
من وقتی تنها به خانه برمی گردم
آنقدر منتظر و مضطربم که تاریکی را ترجیح می دهم
و دلم می خواست ایکاش تو زودتر می آمدی و چراغ را روشن می کردی
زودتر به خانه برگرد
در تاریکی منتظرت نشسته ام
به همین خاطر است که هر وقت از خانه بیرون میروم و میدانم که وقتی برگشته باشم هوا تاریک خواهد بود، همیشه چراغی را قبل از رفتنم روشن می گذارم تا وقتی در را باز می کنم هوای خانه روشن باشد.
آقای الد فشن میشه در مورد نوشته ها اظهار نظر کنید یا یک جوری بحث کوتاهی و نتیجه گیری از اینجا داشته باشیم ؟
نمی دانم چقدر ممکن است .
آقای اولدفشن، غیب شدی بی خبر، سلامتی؟
نامه ها هم سانسور می شن؟ به ما نیومده با وبلاگ صاحاب دیالوگ داشته باشیم؟
حالا که اینطور شد به خانه هم برنگشت ملالی نیست خانه را عوض می کنیم
هستيم زير سايهتان خانم صفا! منتها شما كمی دور هستيد و از تعطيلات رسمی اينجا و روزهای پرمشغله من خبر نداريد. شما خوبين؟
از همه بد تر این که وقتی بر میگردی چراغت روشن باشد به این خاطر که صبح که بیرون میرفتی یادت رفته باشد خاموشش کنی!
Post a Comment