Wednesday, January 4, 2012

نامه دارم - يازده

آقای اولد فشن عزیز
سلام
شما همیشه چراغ گودرم را روشن نگه داشته‌اید. با عکس‌ها، با نقاشی‌ها، سرامیک‌ها، بافتنی‌ها، کیف‌ها، کفش‌ها، گوشواره‌ها، گردنبندها، آینه‌ها، آدم‌های تنها، نغمه‌های زیبا و خوردنی‌ها...
همه خاص بوده‌اند. همه متفاوت بوده‌اند. آن روزهایی که دعوت‌مان می کردید برای ترجمه نغمه ها با همسرم کلی کل‌کل می‌کردیم تا بالاخره یک ترجمه را که در موردش متفق‌القول بودیم؛ در قسمت کامنت‌ها وارد می‌کردیم. یک سال عید مادرم برای بچه‌های فامیل عیدی کتاب خریده بود، من هم روی صفحه اول همه کتاب‌ها یکی از نغمه‌های شما را یادگاری نوشتم.
عکس‌های ویژه عصر جمعه‌تان از این‌که فقط من نیستم که جمعه غروب‌ها احساس بی‌حوصلگی می‌کنم ، خوش‌حالم می‌کند.
عاشق فیلم‌جفتی‌ها و آن عکس‌های تلفن در سینمای‌تان هستم.
در کتاب‌فروشی شکسپیر همیشه همینگوی را می‌بینم که با اسکات فیتزجرالد بحث می‌کند.
ما همیشه هستیم. نگاه‌تان می‌کنیم از پشت این مونیتورها و من همیشه از این ذوقی که در این انتخاب‌ها دارید، ذوق می‌کنم.
نروید یک‌وقت آقای اولد فشن تو رو خدا. نکشید کرکره را پایین. چراغ گودرم هر روز کم‌سوتر می‌شود. خاموشش نکنید. دوست‌تان داریم.

لیلا د.

No comments:

 
Free counter and web stats