كتابهايم را ورق میزنم - بيستوچهار
چنانكه ضربالمثلی میگويد سوگند قماربازان به سستی سوگند عاشقان است. داستايفسكی در طول اقامتشان در بادن بارها به زنش قول داده بود كه بر سر ميز قمار بازنگردد، و هر بار در جذبه شور و شيفتگی قولش را زير پا گذاشته بود. پس دليلی نداشت كه سوگند او به هنگام ترك بادن بيش از سوگندهای قبلیاش بپايد و درواقع نيز اگر او ديگر هرگز بدان عمق به خواری و ذلت نيفتاد بيشتر به دليل خوشفكری آنا بود تا خويشتنداری خود او. آنا ديگر هرگز مرتكب اين خطا نشد كه او را در صحنه مجالس نشئهاش همراهی كند. اگر او میخواست، میبايست تنها برود، و با گذشت زمان، دوری ممتد از آنا برای فيودور بيشتر و بيشتر تحملناپذير میشد و بنابراين رفتن به پای ميز قمار به دفعات كمتر و به دوام كوتاهتر شد. در طی زمستان بعد او سه بار ژنو را به قصد شهر ساحلی كوچك سوئيس، ساكسون لهبن كه محل بازی رولت بود ترك كرد، در طی اقامتش در درسدن در هزاروهشتصدوهفتاد و هزاروهشتصدوهفتادويك سفرهای كوتاهی به هومبورك و ويسبادن كرد. همه اين سفرها همان جريان هميشگی يكنواخت را به دنبال داشت: بردهای موقت و باخت نهايی، رفتن به بنگاههای رهنی، نامههايی در ذم و ملامت خويشتن، و پول فرستادن آنا برای تامين هزينه بازگشت. اما اينها ماجراهايی كوتاه بودند و به هيچوجه قابل قياس با آن عذاب ممتد بادن نبودند؛ و اگر علاجی قطعی وجود نداشت، سرانجام وابستگی روزافزون به همسر اندكی از شدت و حدت مرض كاسته بود.
::
داستايفسكی؛ جدال شك و ايمان / ادوارد هلت كار / ترجمه خشايار ديهيمی / انتشارات طرح نو / چاپ دوم / هزاروسيصدوهشتادوچهار
داستايفسكی؛ جدال شك و ايمان / ادوارد هلت كار / ترجمه خشايار ديهيمی / انتشارات طرح نو / چاپ دوم / هزاروسيصدوهشتادوچهار
1 comment:
جسارتاً، اسم آن شهر آلمانی ِ چشمه های آب معدنی، بادن بادن است. دوتا بادن.
میترا
Post a Comment