چاپ عصر - دويست و پنجاهويك
Gerhard Richter
*
Reading
1994
Reading
1994
*
در حاشيه همين «چاپ عصر»، كامنتی دريافت كردهام از اين قرار:
گلناز: بیربط به این پست اینکه دیشب خواب دیدم مردهای! (بهخاطر بیپروايی كلام عذر میخواهم)؛ خواب ديدم مثل هر روز، آدرس اولين وبی كه وارد كردم آدرس اين وبلاگ بود، اما روی صفحه فقط يك عكس بود و كنار صفحه يك نوار مشكی؛ زير عكس نوشته شده بود: «عليرضا ما را ترك كرد».
*
خانم گلناز عزيز! البته مرگ هر لحظه ممكن است سايه محتوماش را بر سر هر كس - از جمله من - بگسترد. در صورت چنين اتفاقی، من دو تاسف را تجربه خواهم كرد: يكی به خاطر كارها و نقشههايی كه در سر داشتم و ديگر فرصتی برای انجامشان نخواهم داشت، و ديگری تاسف از اينكه چرا تا وقتی كه زنده بودم، خودم صفحه اول اعلام اين اتفاق را طراحی نكردم تا آخرين نصيب من ازاين جهان نامراد يك عكس، يك نوار مشكی در كنار صفحه (آه از اين نوار مشكی!) و آن عبارت بامزه نباشد. كار خوبی كرديد كه خوابتان را برايم تعريف كرديد تا اولين كارم طراحی همان صفحه به شكلی باشد كه خودم دوست دارم (مهمتر از همه اينكه «عليرضا» را جدا بنويسم!) و بعد بسپرماش به «سين»؛ تا خودش به وقتش منتشرش كند.
خانم گلناز عزيز! كامنتتان را دوست داشتم؛ خوب بخوابيد و خوابهای خوب ببينيد!
چاكر
علیرضا
گلناز: بیربط به این پست اینکه دیشب خواب دیدم مردهای! (بهخاطر بیپروايی كلام عذر میخواهم)؛ خواب ديدم مثل هر روز، آدرس اولين وبی كه وارد كردم آدرس اين وبلاگ بود، اما روی صفحه فقط يك عكس بود و كنار صفحه يك نوار مشكی؛ زير عكس نوشته شده بود: «عليرضا ما را ترك كرد».
*
خانم گلناز عزيز! البته مرگ هر لحظه ممكن است سايه محتوماش را بر سر هر كس - از جمله من - بگسترد. در صورت چنين اتفاقی، من دو تاسف را تجربه خواهم كرد: يكی به خاطر كارها و نقشههايی كه در سر داشتم و ديگر فرصتی برای انجامشان نخواهم داشت، و ديگری تاسف از اينكه چرا تا وقتی كه زنده بودم، خودم صفحه اول اعلام اين اتفاق را طراحی نكردم تا آخرين نصيب من ازاين جهان نامراد يك عكس، يك نوار مشكی در كنار صفحه (آه از اين نوار مشكی!) و آن عبارت بامزه نباشد. كار خوبی كرديد كه خوابتان را برايم تعريف كرديد تا اولين كارم طراحی همان صفحه به شكلی باشد كه خودم دوست دارم (مهمتر از همه اينكه «عليرضا» را جدا بنويسم!) و بعد بسپرماش به «سين»؛ تا خودش به وقتش منتشرش كند.
خانم گلناز عزيز! كامنتتان را دوست داشتم؛ خوب بخوابيد و خوابهای خوب ببينيد!
چاكر
علیرضا
21 comments:
روشنی نور روی گردن زن بسیار باورپذیر,طبیعی و استادانه کار شده,در نگاه شتاب زده ی اول فکر کردم این یک عکس است ولی وقتی عنوان این پست را دیدم فهمیدم نقاشی است.
بی ربط به این پست اینکه دیشب خواب دیدم مرده ای! ( به خاطر بی پروایی کلام عذز می خوام) خواب دیدم مثل هرروز آدرس اولین وبی که وارد کردم آدرس این وبلاگ بود اما روی صفحه فقط یک هکس بود و کنار صفحه یه نوار مشکی...
زیر عکس نوشته شده بود :"علیرضا ما را ترک کرد."
عمرت دراز باد آقای اولد فشن. معمولاً خواب مردن کسی، هم معنی عمر طولانی است.
بگذریم...وقتی چند سال قبل توی آتلیه هنر توی انقلاب(نمیدونم حالا هم هست یا نه) یه دوره ای می دیدم، یه آقایی به نام استاد جعفری که تو دانشگاه هم درس میداد، نظرش رو راجع به نقاشی میگفت. میگفت:" خوب که چی اگه یه نقاشی، عین عکس باشه؟ این همه وقت برای اثری که تو چند ثانیه میشه با دوربین خلق کرد؟!".م
who is "sin"?????????????
من هم بی ربط به این پست:واسه گفتن اینا خیلی مردد بودم اما فکر کردم باید گفت
امروز(جمعه) توی ماشین نشسته بودم؛
افکارم واسه خودشون ورجه وورجه می کردن. منم بی اختیار گذاشته بودم که بگردن واسه خودشون بعد یهو به همین جمله ی گلناز برخوردن!!!یعنی منم مثل همیشه اولین آدرسی که وارد کردم این وبلاگ بود بعد هم همون ماجرا!!! کاملا فراموشش کرده بودم الان که اینو دیدم یادم اومد!!!(من این نوشته ها رو همین الان دیدم یعنی ذهنیتی نداشتم قبلا!!)ا
من جزو همون خواننده های خاموشم!
یعنی بودم
اما برای این پست دیگه نتونستم چیزی نگم
عاشقتم آقا
!
الان دو روزه که دارم به این فکر می کنم که چطوری میشه اگر آدم خواب بدی در مورد یکی ببینه، صاف و ساده توی صورتش بگه. جالبه! اون هم خوابی که می دونی نه منشأ و مبنایی داره و نه واقعا قراره اتفاقی بیفته که به طرف هشدار بدی. جالبه خانم گلناز... خیلی جالبه!ا
اون هم توی دنیای مجازی . حتی( ظاهرا) طرفت رو نمی شناسی و نمی دونی در چه حال و هوایی است!!!ا
میترای عزیز
شما از آن دسته انسان هایی هستید که هر کسی را هر جایی قضاوت می کنید؟
دوست گرامی من. قضاوت نمی کنم. فقط می پرسم چطور می شود آدم در مورد کسی(چه از نزدیک میشناسد و چه نه) ، اگر خواب بدی دید صاف به او بگوید. این نهایت بی فکری آدم است . بعدهم شخص دیگری( آقا/خانم صدیق) از روی شوخی ؟ یا جدی؟ همان حرف را تایید کند؟ دوست من قبل از هر حرفی باید فکر کرد که اگر این حرف طرف مقابل را ناراحت می کند به زبان نیاید. عقل برای همین است. من هم به خاطر بی پروایی کلامم معذرت می خواهم. اگر چه آقای آمک چی جواب این کامنت را با کمال متانت دادند. ولی در ارتباطاتمان اگر کمی هم به طرف مقابل فکر کنیم، دنیا زیباتر می شود. حالا دوست من ، من کجا و کی قضاوت کردم؟
اصلاً دوست نداشتم جای "سین" باشم ، وظیفهٔ بسیار سخت و غم انگیزی است. ولی جداً چه کسی جز شما میتواند آنقدر ظریف بیاندیشد که به فکر طراحی "آن صفحه" هم باشد، آن هم با این حساسیتهای ریز و زیبا؟
می دونید من همیشه با خودم فکر می کردم شما اسم ندارید. منظورم اینه که شما ا من کالد اولد فشن هستید و نه چیز دیگه. و همیشه شما رو با کلاه یک طرفه و پیپ و کت اسپرت و یک کیف رنگ و رو رفته چرم تصور می کردم. البته اسم علی رضا با اینا منافاتی ندارد ولی یک کم تصورش سخت است.
چند وقت پيش روزنامه همشهري يه آگهي مجلس ترحيم چاپ كرده بود كه طرف خودش قبل از مردن نوشته بود.انشاءالله 120 سال زنده باشي علي رضا (با فاصله زياد ما بين علي و رضا )
سلام.....آقا من نمی خوام.....بعد از لذت تماشای پست های تازه ، بیشترین لذتی که به منم می داد این وبسایت گمنامی محض صاحبش بود..اینکه فقط می دونستم مرده ولی اسمش چیه .چند سالشه...برای گمنامی حتی کامنتها رو هم هرگز نمی خوندم.....کاش نگفتی بودی علی رضا.....چرا همه ی اونایی که من خوشم می آد ازشون و هنرشون تحسین می کنم اسمشون علی رشاست...اصلا نکنه خودت باشی علی رضا؟
من يه سوال دارم لطفا نظر بدين يا جواب:
آيا مسخره نيست كه انساني به بزرگي يك دنيا روحي به بزرگي دريا خيلي بيخودي مثلا با يه تصادف و يا از كار افتادن يه تكه گوشت ديگه نيست ميشه و اثري ازش نميمونه؟ مسخره نيست؟ يعني اين پوست و گوشت و استخون جعبه ايه كه داره از يه گوهري بيقيمت نگهداري ميكنه؟
لطفا كمك كنين!
آقای الد فشن عزیز که خیلی خیلی به کارهای زیباتون وابسته شدم، اگر با کامنتم و به قول خانم میترا،بی فکریم، باعث ناراحتیتون شدم از صمیم قلب عذر می خوام.
امیدوارم سالها زندگی ای که دوست دارید رو تجربه کنید.
p.sحتما علی رضا رو از این به بعد جدا می نویسم، دوست_ این سالهای من.
respect & love
گلناز
به خاطر مهرتون و جواب پر محبتتون به کامنتم هم بسیار تشکر می کنم.
چقد .... اوووم.....اهههه
بیخیال
خيلي غصه ناك شدم:(
az farte ghose esmamam eshteba typidam:(
when i read this post the only glitter shined deep inside me it was the huge shadow of death and taking apart from this life, i lost my mom about 3 weeks ago and i still couldn't believe it, the only thing comes by me are memories which fulfills my dreams and that hurts a lot ... i still imagine she has gone for shopping and she will come back soon ... i'll be waiting mom. *
quote to what golnaz said' i'm sure you won't receive any reply by Mr.oOf as he's used to selling what a crier bring for childs, look how much they love those stuffs ... ' selected but hard to perceive' magnified but hard to see' expensive but easy to purchase... , you should just assume that you shivered his spine by your simple dream, you have the power ma'm. oh man!
i always believed it was the things you don't choose that makes you who you are
your city
your neighbourhood
your family
your birth
but you can choose the end means death
people here take pride in these things
like it was something they'd accomplished
the bodies around their souls
and the cities wrapped around those.
cheers
salar
Post a Comment