يه وقتايي دوستي احساسي شبيه اينه كه با هم با تمام سرعتي كه داري از تپه پايين بدويي، از روي چيزا بپري، اين ور اون ور بچرخي و اهميت ندي به اين كه از كجا اومدي و كجا داري مي ري، چون اون چيزي كه اهميت داره سرعته، و دست هايي كه توي دست هاي توئه.
زمانهایی هاست كه احساس میکنی دوستی مثل بی خیال ورجه وجه کردن و دور هم چرخیدن و با سرعت زیاد از سرازیری یک تپه پائین رفتنه، بدون اینکه اهمیتی بدی از کجا میایی و به کجا میروی، تنها چیزی كه مهمه دست در دست هم با سرعت رفتنه
وقت هایی هست که دوستی احساسی مثل پایین دویدن دونفری از یک تپه رو داره، با سرعت تمام، از روی چیزها می پری، این ور اونور می چرخی و اصلن واست مهم نیست داری کجا می ری یا از کجا اومدی، چون تنها چیزی که اهمیت داره سرعته، و دست هایی که دستت رو می فشرند
وقتایی هست که احساس دوستی مثل این میمونه که با هم دیگه تپه رو با تمام سرعتی که میتونیم پایین بدویم،از روی موانع بپریم، بچرخیم بچرخیم..و برامون فرقی نداشته باشه از کجا میایم و داریم به کجا می ریم..تنها چیزی که مهمه سرعته و دستهایی که همدیگه رو دارن..
د همین دیگه ... وقتی سرت داغه از گرمای دست و سرعت بالا کی میشینه فک کنه آخرش چی میشه؟ اصلا به کجا میره؟ اصلا کی با کی داره میره؟ کجا میره؟ چی میشه؟ اینجا کجاس؟ تو کی هستی؟ بدبختی ما همین است به قول علی شریعتی زندگی رنج است. اینم نمونش.
بعضی وقتا دوستی مث قل خوردن از سراشیبیه: پریدن از روی بعضی چیزا، گره خوردن به بعضی چیزا وقتی دارین قل میخورین، و فکر نکردن به اینکه که کجا دارید میرید، از کجا دارید میاید، چون چیزی که مهمه سرعته و اون چیزی که بهش چسبیدین و دارین باهاش قل میخورین میاین پایین.
9 comments:
يه وقتايي دوستي احساسي شبيه اينه كه با هم با تمام سرعتي كه داري از تپه پايين بدويي، از روي چيزا بپري، اين ور اون ور بچرخي و اهميت ندي به اين كه از كجا اومدي و كجا داري مي ري، چون اون چيزي كه اهميت داره سرعته، و دست هايي كه توي دست هاي توئه.
زمانهایی هاست كه احساس میکنی دوستی مثل بی خیال ورجه وجه کردن و دور هم چرخیدن و با سرعت زیاد از سرازیری یک تپه پائین رفتنه، بدون اینکه اهمیتی بدی از کجا میایی و به کجا میروی، تنها چیزی كه مهمه دست در دست هم با سرعت رفتنه
وقت هایی هست که دوستی احساسی مثل پایین دویدن دونفری از یک تپه رو داره، با سرعت تمام، از روی چیزها می پری، این ور اونور می چرخی و اصلن واست مهم نیست داری کجا می ری یا از کجا اومدی، چون تنها چیزی که اهمیت داره سرعته، و دست هایی که دستت رو می فشرند
مخصوصا وقتایی که اون دستها در یه هوای سرد دست آدم رو گرم نگه میداره...
الد فشن عزیز این نغمههاتون که ما را کشت...
وقتایی هست که احساس دوستی مثل این میمونه که با هم دیگه تپه رو با تمام سرعتی که میتونیم پایین بدویم،از روی موانع بپریم، بچرخیم بچرخیم..و برامون فرقی نداشته باشه از کجا میایم و داریم به کجا می ریم..تنها چیزی که مهمه سرعته و دستهایی که همدیگه رو دارن..
...چون سرعت تنها چیزیه که اهمیت داره و دستایی که دستاتو گرفتن.
فیلم همسفر یادتونه بهروز وثوقی به گوگوش چی میگفت : اکه هی .. جون مادرت ما رو یاد چیزایی که نداریم ننداز .. هر چی خورده بودیم پرید سر صبحی
د همین دیگه ... وقتی سرت داغه از گرمای دست و سرعت بالا کی میشینه فک کنه آخرش چی میشه؟ اصلا به کجا میره؟ اصلا کی با کی داره میره؟ کجا میره؟ چی میشه؟ اینجا کجاس؟ تو کی هستی؟
بدبختی ما همین است
به قول علی شریعتی زندگی رنج است. اینم نمونش.
بعضی وقتا دوستی مث قل خوردن از سراشیبیه: پریدن از روی بعضی چیزا، گره خوردن به بعضی چیزا وقتی دارین قل میخورین، و فکر نکردن به اینکه که کجا دارید میرید، از کجا دارید میاید، چون چیزی که مهمه سرعته و اون چیزی که بهش چسبیدین و دارین باهاش قل میخورین میاین پایین.
Post a Comment