سربازهای يكچشم - چهلويك
Photographer Kyle Telechan
*
لابد يك نفر هم بايد بردارد چيزی بنويسد درباره همه فضاهای متروكی كه زمانی نفس میكشيدند و زندگی در درونشان جريان میيافت و خاطرهها میآفريدند... و حالا خود بدل به خاطره شدهاند؛ البته در صورت امكان، يعنی اگر واقعا ً زحمتی نيست، كمی دورتر و قديمیتر از كارتونهای دوران كودكی خوانندگان جوان و برومند اين وبلاگ «ازمُدافتاده»!
6 comments:
Like
بخش نظر خواهی یعنی نظر ما پس لطف کنید ننویسید ما چی بنویسیم
یک لطفی هم بکن اگر می خوای بقیه نظر بزارن این قدر از خودت تعریف نکن ای طرفدارای وب من ای نمی دونم چی چی
من یکی که از سر بیکاری می نویسم این جا و همه جا
این جا بد نیست ولی نه اون که این همه از خودت تعریف کنی مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید برای همین گفتم دماغ تو بزرگتر از اووفه
بهتر بود کفشدوزک رو نمی آوردی اونجا
خوب حالا همه بیان جیغ جیغ کنین این طوری نیست ولی هست همونقدر که این تبلیغات ریزه این تعریف از خودها هم قابل روئیته
راست می گه این "یک" آقای اولدفشن
بعضی وقت ها لحنتون خوب نیست
این عکس محشره
با اجازه تون هم ذخیره شد هم لینک شد
کلاً از قدیم گفتن وقتی دلتون از جای دیگه پره بهتره هیچ جا کامنت نذارید.. بهتر از اون اینه که کانکت نشین .. باز از اون بهتر اینه که اصلا آدم بخوابه
در مورد این عکس نمیدونم .. آقای اولد فشن یه جوری به دل میشینه، نه؟/ انگار آدم دوست داره اگه چیزی هم متروک میشه اینجوری سبز متروک بشه تا به جاش چه میدونم تیر آهن و خاک و خُل ببینه
يعني واقعن هيچ كس اين حس زيباياين عكسو نگرفت؟ منو كه كلن ياد مرگ انداخت! با همه سبزيش. ممنون حضرت
این پست رو چند روزی هست گذاشتینااا اما من تنبلیم اومد بخونم و نگاهش کنم
می خوام بگم هیچی رو تو وجودم زنده نکرد. نه خاطره ای، نه حسی، نه هیچی
Post a Comment