هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - پانصد
Laubach Literacy
*
*
يك نمونه ديگر از آگهیهای «قبل / بعد». اين آگهی را شاخه كانادايی يك بنياد بينالمللی سوادآموزی منتشر كرده است.
*
حسابش ديگر از دستم خارج شده كه پيش از اين چندبار برای آگهیهای «قبل / بعد» ابراز احساسات كردهام. تصور من اين است كه اگر در دنيای تبليغات در جستوجوی تجربههای متفاوت بر روی يك تم واحد باشيم، هيچ تمی را به اندازه «قبل / بعد»، پرهوادار نخواهيم يافت. تمی كه در كنار نمونههای بسيار زيادی از تكرار بیخلاقيت (بهويژه در زمينه موسسههای زيبايی و تناسب اندام)، عرصه بیبديلی برای نوآوریهای حيرتآور هم بوده است؛ و «ابراز احساسات»ی هم كه به آن اشاره كردم، همواره نثار همين نمونهها كردهام. اما نمونه درخشان امروز، انگار بيهوده در اينروزها بر سر راهم قرار نگرفته است. میخواهم اينطور فكر كنم كه آگهیسازان جهان تبانی و اراده كردهاند كه به مناسبتی، فضای اين وبلاگ را چراغان كنند: امروز، پانصدمين پست بخش تبليغات (پرشمارترين بخش اين وبلاگ) منتشر شده است. خب، حالا از آن روزهايیست كه آدم میتواند يك لحظه بايستد، به پشت سر و به حاصل كار نگاه كند و آرام روی شانه خودش بزند و به خودش بگويد "ببين! آينهداری برای آنهمه نبوغ كه در اين پانصد شماره به تماشايش نشستهايم، از آن كارهايیست كه آدمیزاد میتواند بهخاطر انجامش سر را بالا بگيرد و به آن افتخار كند"؛ و مگر روشن نيست كه من در اين نوشته، خواستهام همين كار را بكنم!
*
حسابش ديگر از دستم خارج شده كه پيش از اين چندبار برای آگهیهای «قبل / بعد» ابراز احساسات كردهام. تصور من اين است كه اگر در دنيای تبليغات در جستوجوی تجربههای متفاوت بر روی يك تم واحد باشيم، هيچ تمی را به اندازه «قبل / بعد»، پرهوادار نخواهيم يافت. تمی كه در كنار نمونههای بسيار زيادی از تكرار بیخلاقيت (بهويژه در زمينه موسسههای زيبايی و تناسب اندام)، عرصه بیبديلی برای نوآوریهای حيرتآور هم بوده است؛ و «ابراز احساسات»ی هم كه به آن اشاره كردم، همواره نثار همين نمونهها كردهام. اما نمونه درخشان امروز، انگار بيهوده در اينروزها بر سر راهم قرار نگرفته است. میخواهم اينطور فكر كنم كه آگهیسازان جهان تبانی و اراده كردهاند كه به مناسبتی، فضای اين وبلاگ را چراغان كنند: امروز، پانصدمين پست بخش تبليغات (پرشمارترين بخش اين وبلاگ) منتشر شده است. خب، حالا از آن روزهايیست كه آدم میتواند يك لحظه بايستد، به پشت سر و به حاصل كار نگاه كند و آرام روی شانه خودش بزند و به خودش بگويد "ببين! آينهداری برای آنهمه نبوغ كه در اين پانصد شماره به تماشايش نشستهايم، از آن كارهايیست كه آدمیزاد میتواند بهخاطر انجامش سر را بالا بگيرد و به آن افتخار كند"؛ و مگر روشن نيست كه من در اين نوشته، خواستهام همين كار را بكنم!
13 comments:
خسته نباشید آقای اولد فشن .. ما که خواننده و بیننده شما هستیم هم سرمون را بالا می گیریم .. شما که جای خود دارید
سپاس که برایم خواندی
چه تماشا دارد باغ
بارکلا
بارکلا
خوشا به حال چنین استقامتی
مباركه
امروز با گذاشتن این پست نشوند دادید که شما هم فوق العاده اید، مثل همیشه
سلام
اول بگم که بنده از خوانندگان همیشگی وبلاگ شما هستم و البته به شخصیت (مجازی) شما –که از لابهلای نوشتههاتون پیداش کردم- ارادت خاصی دارم. به هر حال غرض از مزاحمت اینکه یه ایده به ذهن ناقص بنده خطور کرده، گفتم بگم که هم تو دلم نمونه، هم اینکه اگه مقبول افتاد استفاده کنید که وبلاگ دلنشینتون دلنشینتر بشه؛ اگر هم که این پیشنهاد رو ناقص یافتید، حداقل توفیقی بوده که عرض ارادتی کرده باشیم خدمت شما که قسمتی از لحظات شیرین وبگردی من توی گوشه کنار «چاپعصرها» و «همینجوریهای جمعه» شما میگذرد؛ (خیلی وقته که آیکونهای پشت صفحه نوتبوکم، روی چاپ عصرهای انتشارات شما جا خوش کردهاند).
وقتتون رو نگیرم. اصل پیشنهاد بنده اینه که –فکر کنم یه بار خودتون این بحث رو مطرح کردید- بخشی از وبلاگ تون رو به مطالب منتخب وبلاگنویسان دیگر اختصاص بدید. البته همونطور که خودتون هم با اون تعبیر بدیع گفتید، وبلاگ شما یک سری «رعایت»هایی دارد که خب مطمئنا از هر نوشتهای نمیتونید در وبلاگتون استفاده کنید؛ ولی به هر حال اگر فراخوانی برای این کار بدید، شاید پیدا شوند کسانی که با سلیقه وبلاگصاحاب، حدقل اختلاف رو داشته باشند.
میدونم که وبلاگ شما یکی از فعالترین وبلاگهای این دور و اطرافه و شاید احساس نیازی برای استفاده از پستهای دیگران در وبلاگتون نداشته باشید؛ ولی ایجاد یک رابطه اینچنین و احساس شریک بودن در وبلاگی که دوستش دارید، میتونه یکی لذتبخشترین احساس خوانندگان وبلاگتون باشهو لذت خواندن وبلاگتون رو صدچندان کنه
به هر حال ارادت داریم جناب آقای اولدفشن عزیز و به قول دوستم حامد: «جاری باشید».
پینوشت: نمیتونم کتمان کنم که لابهلای نوشتههام این امید جاریه که شما بعد از خواندن این نامه، از روی کنجکاوی یه سری به وبلاگم بزنید و مثلا از پستهای «شب نشینی در سینما پارادیزو»ی وبلاگ من خوشتون بیاد و...؛ میتونم؟
BRAVO!!!
posta haie tablighateto dooost daram ziaaaad:)movafaghtar bashi:*
سلام
فوق العاده بود و متشکرم
سوالی به ذهنم اومد. آیا اولد فشن (منظورم وبلاگ هست) هم نقطه قبل/بعد داشته؟ و اگه آره، شما چه جوری نشونش می دادین؟
in ke 516 omin advertisinge :)
حساب براووهایی که ما به شما در دل گفتیم هم از دستمان در رفته
ارتقا ****
با بیشمار کلمه که می تواند مقابلش ردیف شود مثل حس ، درک ، زیبایی شناسی، فهم و....
این دقیقاهمان کاری است که تو مشغول
به آنی آقای اولد فشن .
خواننده بدون احساس غرور نمی تواند از وبلاگت برود.
سلام
عرض ارادت شدید. نه فقط به خاطر وبلاگتون یا به خاطر این پست ویژه که بیشتر از همه به خاطرشخصیت جالب تون که از پشت این شیوه ی نوشتنتون(این شیوه ی شوخ شیرین شیطنت امیز مسحور کننده) سرک می کشه عرض ارادت
Post a Comment