Wednesday, September 30, 2009
يك توضيح كوچك
by Old Fashion at 9:30 AM 20 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - چهارصد و هشتادوهفت
A great band
In your home
*
For it's 20th anniversary, MCM brings
the best music artists to your sitting room
*
by Old Fashion at 9:00 AM 2 comments
Tuesday, September 29, 2009
Monday, September 28, 2009
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - چهارصد و هشتادوشش
You learn how to fight for the little guy
*
«وقتی شما برادر كوچيكه باشين
ياد میگيرين كه چهطور برای آدم كوچيكه اجتماع بجنگين.»
*
آگهی يادبود كتابخانه و موزه رياستجمهوری جان كندی
در پی درگذشت ادوارد كندی، كوچكترين برادر خانواده كندیها.
by Old Fashion at 9:00 AM 2 comments
بدون عنوان - دويست و بيستوهشت
by Old Fashion at 8:59 AM 9 comments
Sunday, September 27, 2009
Saturday, September 26, 2009
چاپ عصر: ويژه نقاشی - دويستويك
*
Portrait of the Composer
Modest Petrovich Mussorgsky
1881
*
*
غروب جمعه سوم مهر است؛ نشستهام (خب البته گاهی قدم میزنم) و دارم برای نوشتن همين مقدمه، كليدها را میفشارم. نشستهام و فكر میكنم كه چرا از تو نخواستم همين مقدمه را بنويسی. مگر نهاينكه دستكم از سه هفته پيش روشن بود كه در دور تازه «چاپ عصر»، هر روز يك نقاشی بر تارك اين وبلاگ آويخته خواهد شد. گمان میكنم كه حتی صاحبخانهات هم – بعد از ماجرای پنجرههای باز – تاييد میكند كه تو آدم مناسبتری برای نوشتن اين مقدمه بودی.
*
دختر جان! چهل سال پيش، در چهل كيلومتری شهری كه حالا تو در آن خانه داری و درس نقاشی میخوانی، پسربچه دهسالهای زندگی میكرد كه بيشتر روزهايش به تماشای كار نقاش جوانی میگذشت كه در كنار مغازه پدرش مغازه داشت (عمرش دراز باد ابوالحسنخان؛ هنوز هم همانجا مغازه دارد و هنوز هم كار میكند). پسربچه، آنروزها با آنهمه كِشتی و آنهمه زن و مرد روس كه در شهرش میديد، چندان در پی آن نبود بداند كه چرا بيشتر كتابهای نقاشی كه در مغازه ورق میزند، روسیست؛ فقط میدانست كه تماشای همانها هم غنيمت است. او در همان مغازه و در لابهلای صفحات همان كتابها بود كه با طرح و رنگ و نقش و نور و بوی نقاشی آشنا و آموخته شد؛ همانجا بود كه نام نقاشان زيادی - بيشترشان روس - را به خاطر سپرد. اما پسربچه خجالتی قصه ما چه میدانست كه چهل سال بعد، بخش روزانهای برای تماشای نقاشی در وبلاگش خواهد گشود و هنگام نوشتن مقدمه آن، به ياد تو خواهد افتاد كه حالا، چهلكيلومتر آنسوتر ِ آن مغازه قديمی زندگی و نقاشی میكنی...
*
خواهم كوشيد در دورههايی كه هركدام، يك يا چند هفته ادامه خواهد يافت، نكته مشتركی همه نقاشیها را به هم پيوند دهد. برای نخستين روزهای «چاپ عصر / ويژه نقاشی»، گونه بسيار كهن و پرآوازهای را انتخاب كردهام: نقاشی چهره؛ و برای «افتتاح»، و به ياد همان روزهای كودكی، كاری از نقاش نامدار روس، ايليا افيموويچ رپين را بر ديوار اين عصر چهارمين روز پاييز میآويزم- اثری كه در يكی از همان كتابها ديده بودم و هنوزش خوب به خاطر میآورم. اما تصوير عالیجناب موسورْگسكی را تقديم میكنم به خوانندگان ارجمندی از اين وبلاگ كه دستی در موسيقی دارند، و - چشم بد دور! - همهشان مثل مودست پتروويچ، شوريده و باحالاند؛ چه از آن نيمه اجتماع باشند، چه اين نيمه!
by Old Fashion at 3:00 PM 17 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - چهارصد و هشتادوپنج
Check your volume levels at saveyourhearing. Org.nz
*
by Old Fashion at 10:03 AM 1 comments
بدون عنوان - دويست و بيستوهفت
by Old Fashion at 10:01 AM 25 comments
ماه كاغذی - سیوهشت
by Old Fashion at 10:00 AM 1 comments
Friday, September 25, 2009
Thursday, September 24, 2009
Wednesday, September 23, 2009
ماه پنهان است - چهارده
*
تلفن كرده بودی كه درباره گوگلريدر نصيحتم كنی، اما صدايت انگار يكجوری بود. من پرسيده بودم «چی شده دوباره؟» و تو، با صدايی كه حالا گرفتهتر هم شده بود، از عذاب دوستیهای «لانگ ديستنس» گفته بودی؛ و در انتهای همين جمله كوتاه، صدايت حتی گرفتهتر از ابتدايش شده بود. من سكوت كرده بودم و تو ادامه بودی كه چند ساعت پيشتر، پای تلفن بهش گفتهای كه امشب، وقتی زمان ما يك ساعت جلو كشيده شود، فاصلهمان يك ساعت كمتر میشود، و او گفته بوده كه بهزودی حتی فاصلهمان صفر میشود... يادت هست؟ دقيقا ً همينجا بود كه اشكت سرازير شده بود. اما من كه اشكت را نمیديدم؛ من فقط هایهای گريهات را میشنيدم و كمی بعدتر، فينفينات را...
*
... يعنی رسما ً شدهايم مشاور خانواده و سنگ صبور ملت!
by Old Fashion at 7:18 AM 17 comments
Tuesday, September 22, 2009
Monday, September 21, 2009
نغمههای ماشينتحرير - شصتوسه
*
- شاهرخ مسكوب / كارنامه ناتمام (درباره سياست و فرهنگ) / علی بنوعزيزی در گفتوگو با ش. مسكوب / انتشارات نيلوفر / چاپ اول / زمستان هزاروسيصدوهفتادوهشت
by Old Fashion at 10:00 PM 30 comments
هيچ بازار نديدهست چنين كالايی - چهارصد و هشتادوسه
*
by Old Fashion at 7:30 AM 1 comments
بيا زودتر چيزها را ببينيم - دويستونوزده
*
تو هنوز از اينها طراحی نكردهای غزال؟
by Old Fashion at 7:29 AM 6 comments
Sunday, September 20, 2009
Saturday, September 19, 2009
نغمههای ماشينتحرير - شصتويك
by Old Fashion at 11:00 PM 21 comments
سربازهای يكچشم - سیويك
*
نام عكاس اصلی را يا منبع قبلی ننوشته بود يا من فراموش كردهام كه ثبت كنم؛ اما نام اين «سرباز» يكچشم خيالپرداز سرمازده پرآوازه را، بهگمانم میدانم و در اين لحظه به ياد نمیآورم...
by Old Fashion at 1:58 PM 1 comments